HOLY and UNHOLY
>name : Holy and UnHoly >couple : VMin / NamJin / suga×hyri >genre : fantazy(werewolf , vampire) / angst / >romantic / general >writer : farnoosh
>name : Holy and UnHoly >couple : VMin / NamJin / suga×hyri >genre : fantazy(werewolf , vampire) / angst / >romantic / general >writer : farnoosh
در افسانه ي يوناني،نرگس پسري زيباس كه از حيرت زيبايي خودش خشك ميشه و به گل تبديل ميشه!🥀 "توجه: من ايده ي اوليشو از يه فيك ديگه گرفتم ...!" 'پايان يافته +ناركيسوس تلفظ تركي كلمه ي انگليسي Narcissus به معني گل نرگس هست!
خلاصه داستان: جیمین پسری که اصلا به افسانه ها اعتقادی ندارهو تقریبا به پشماشه و تهیونگ پسری سردو بی احساس اما زیبا و جذابی که خیلی مرموزه و یه رازه بزرگ تاکیید میکنم خیلیییییی بزرگ تو زندگیش داره که فقط افراد کمی تو زندگیش میدونن اما چی میشه که کارما سعی میکنه راهه این دو رو یکی کنه و.... 𝐂𝗼𝐮𝐩𝐥𝐞: vmin
چه حسی داره وقتی یه زندگی خوبی داری در اثر یه اتفاق خیلی ساده نابود بشه؟ بهت تجاوز بشه و پاکیت گرفته بشه؟ واقعا چه احساسی میتونه داشته باشه؟ توی این اتفاقات، من لعنتی عاشق شدم عاشق کسی که پدرومادرم رو کشت و نابودم کرد خیلی کارا کردم ولی نتونستم آزاد بشم و نتیجش شد کشته شدن عشقم توسط اون عوضی بخاطر همینه که از این به...
فکر میکنین زندگیهامون چه قدر به هم مرتبطه؟ یعنی تصمیم کسی که حتی اونو نمیشناسید و شاید کیلومترها دورتر از شما زندگی میکنه چه تاثیری میتونه روی زندگی شما داشته باشه؟ ممکنه زندگیتون با این فرد ناشناس طوری گره خورده باشه که هر تصمیم هر کدومتون شما رو توی مسیر جدیدی از زندگی بندازه؟ یا حتی منجر به مرگ بشه؟ کاور از:...
صدای نوتیف گوشی و ترس از این که این همونه یا نه ترس از این که اگه اون باشه چی داره میگه ترس از اینکه ممکنه فهمیده باشه ترس از اینکه اگه فهمیده باشه ولم میکنه..... باعث میشه دوباره پتو رو بکشه رو سرشو ساکت بمونه... پلکاشو رو هم بزاره و دوباره به خواب بره ولی اون قول داده.... ایندفعه... این بار... دروغ نمیگه.... پ...
یه روز بهاری بود و من داشتم کنار ساحل قدم میزدم که متوجه یه چیز درخشان شدم. رفتم سمتش ولی چیزی که میدیم باور نمیکردم خیلی عجیب بود یه پولک که اونور ترش یه دم بزرگ افتاده بود رفتم نزدیک تر که از ترس پریدم عقب. یکم طول کشید چیزی رو که داشتم با چشمام میدیم بارو کنم یه پری دریایی بود. کاپل: ویمین:تهیونگ, جیمین/نامجین: ن...
+اون پسر کسیه که بخاطرش میخوای کل تیمو به کشتن بدی؟ -اون پسر کسیه که بخاطرش حتی میتونم کل این شهرو به کشتن بدم! +اون نابودت میکنه -خیلی وقته نابود شدم... Vmin/kookmin/Vminkook/Sope△ 🔞 (Completed) به چنل یوتوب نویسنده ی فیک سر بزنید گایز🐰☁: Venusite
درد! لمس! باعث شد گذشتهٔ تلخش از جلوی چشمهاش بگذره و بفهمه هنوز هم همون بچه بی دفاع و پر از زخمه... روی زمین پرت شد و با برخورد صورتش به موزائیک های سفید تلخندی کرد و اشک از چشمهای بستهاش جاری شد. اون همین بود، جایگاهش همینجا و زیر لگد های بقیه بود، مهم نبود چقدر جون بکنه و تلاش کنه؛ اون بیارزش بود لیاقت نفس...
"I will never leave you." He promised, and through his tears, Jimin smiled, even if he didn't entirely believe it. We'll travel through snow, together we go TRIGGER WARNINGS: depression, anxiety, attempted suicide
کاپل=ویمین مردای وحشی با بازو های گنده و هیکل قول اسا پسر کوچولو و ظریف رو محاصره کرده بودن.. دست از ازار دادن اون فرشته کوچولو برنمیداشتن اونایی ک دنبال میکنیین 😚بوس رو چشاتون امیدوارم دوسش داشته باشید... یک نویسنده 🤷🏻♀️😂💜
... درست شنیدی من شیطانم این آتش که کل اتاق این قصر رو تو خودش میسوزونه رو من ساختم و تو پارک جیمین آخرین فرد از نسل خاندان پارک و آخرین فرد خاندان خیانت کار وزیر اعظم پارک سو بین تو به زودی به اجدادت میپیوندی و من به آسمان بر میگردم جایی که بهش تعلق دارم
☬ 𝐭𝐚𝐞 𝒘𝒂𝒏𝒈𝒋𝒂 ☬ "شاهزاده تهیونگ🍃" ^ کامل شده ^ 𝑽𝒎𝒊𝒏 𝑳𝒐𝒗𝒆 , 𝒓𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆 , 𝒄𝒖𝒕𝒆 -عاشق شاهزاده شدم..حاضرم بجاش بمیرم.. ... -3 # 𝑝𝑎𝑟𝑘 -4 #𝑝𝑎𝑟𝑘 -5 #𝑝𝑎𝑟𝑘 -6 # 𝑝𝑎𝑟𝑘 -2 # 𝑝𝑎𝑟𝑘 𝑗𝑖𝑚𝑖𝑛
تا حالا فکر کردین که دنیاتون به اخر رسیده؟ تا حالا حس کردین هیچ امیدی وجود نداره؟ تا حالا حس کردین که تمامه انرژی هایه منفی اطراف جذبه شما شده و شما در باطلاقه عمیقی گیر افتادین که راهه فرار ندارین؟ آهههههههههههه من همه ی این حسارو الان درک میکنم یعنی واقعا هیچ کس نیست نجاتم بده ؟ یعنی واقعا کسی نیست که در تاریکیه ذه...
عشق تو برای من یه سوال بود. یهو یه روز از یه جا پیدات شد و من رو عشق خودت صدا کردی. راه میرفتی و جار میزدی که من عشق توام با اینکه قبلا اصلا همدیگر رو ندیده بودیم. و تو نمیتونستی صدای اعتراض من رو بشنوی. نه اینکه مشکلی نداشته باشم، نه! حقیقت این بود که من نمیتونستم حرف بزنم. شرارت رو توی چشمات میدیدم. تو اون چشمای مشک...
تهیونگ به جیمین قول میده. شبها میگذرن، روزها از راه میرسن. باد میوزه، قولها شکسته میشن و فصلها عوض میشن؛ تابستون، پاییز، زمستون، زمستون، زمستون. و برف همیشه موندگاره. تهیونگِ من، تو میتونی قولی بدی که شکسته نشه، آفتابی که خاموش نشه، شبی که از راه نرسه؟ میتونی برفها رو آب کنی؟ میتونی بهار رو صدا کنی؟ ...
مظلوم شیطان صفت میدونید وقتی آدم ساده و پاکی باشید، به همه اعتماد میکنید و فکر میکنید که همه مثل خودتون آدم خوبی هستن، درست مثل پارک جیمین. وقتی یه سری آدم به درد نخور توی خرابه ای تاریک و ترسناک ولش میکنن، شاید یه اتفاقای کوچیکی رخ بده، مثل ملاقات با شیطان. ولی خب اگر اون شیطان به طرز عجیبی فاکی و هات باشه، چی میشه؟...
تو دورانی که کره جنوبی تازه داشت با فرهنگ غرب یکی میشد، جیمین پسر بیچاره ای که سر پرست چهارتا بچه یتیم بود، خودشو به یه مرد خوشتیب برای یه شب میفروشه! اما جیمین وقتی دنبال مرد میره،متوجه میشه که نه فقط یک شب،بلکه کل زندگیشو به عنوان یه همسر به اون مرد داده! حالا خیلی جالب میشه اون مرد یعنی"کیم تهیونگ" یه خوناشام باشه...
S1 :: NAME : nurse twentieth GENRE : romance / drama /+16 COUPLE : vmin WRITER : farnoosh ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ S2 :: NAME : in the name of love GENRE : angst / criminal / +16 COUPLE : vmin / jinkook / sope WRITER : farnoosh
(های به ریدرها عزیزم لینک پارت های ویرایش شدش قرار گرفته در پارت اول لطفا اگه به این بوک برای خوندن فرصت دادید لطفا فایل های ویرایش شده اش رو چک کنید و لذت ببرید 💜) کیم تهیونگ حتی اسمشم باعث میشه سرتو بکبونی تو دیوار کیم تهیونگ عنصریه که تنها کاری که بلده و میتونه انجام بده دردسر درست کردنه اونقدر سادس که خیلی راحت...
من توی زندگیم همه چیز داشتم زندگی آسون بود چون من برای هیچ چیزی تلاش نمیکردم تنها کمبود من عشق بود چیزی که فکر میکردم بهش نیاز پیدا نمی کنم اما زندگی همیشه یجور نمی مونه و من برای اولین بار در زندگیم برای بدست آوردن چیزی جنگیدم همه چیز رو برای بدست آوردن اون رها کردم تا زمانی که خودم رو هم از دست دادم!
+همه چی از یه بازی احمقانه شروع شد وی هیچ وقت فکرشم نمی کرد که سر خفن نشون دادن خودش تبدیل به یک گرگینه شه؟ _زندگی به معنای واقعی قصد روی خوش نشون دادن رو به جیمین نداشت تازه از دست دوران راهنمایی وحشتناک و افسردگی شدیدش به خاطر آزار همکلاسی هاش راحت شده بود که پدر و مادرش تصمیم گرفتن به خاطر شغل مادرش به یه شهر دیگه...