Reign_oneus
...
•{داستان اون مرد، داستان پایانی بود که داشت قصه مینوشت... و من، شاهد تمام واقعیتی بودم که داشت رقم می خورد...}• 1 in #vkook 1 in #sad
یونگی یک روز صبح توی تخت خودش با لباس بیمارستان بیدار میشه و هیچ گذشته ای از خود به خاطر نداره. متوجه میشه که یک هم خونه به اسم جانگ کوک داره که علاقه ای به کمک کردن در به خاطر اوردن گذشته او نداره زیرا...
من بیون بکهیونم کسی که باید رو پای خودش وایسته...حق نداره جز درس خوندن و تلاش کردن کار دیگه ای بکنه!حق نداره عاشق بشه!ولی چیشد که عاشق پارک چانیول پسر مغرور و سرد مدرسه شدم؟ ... 𑇢 𑇢 𑇢 𑇢 𑇢 𑇢 چانیول با صدای گرفته و همیشه بمش گفت: -کوچولوی لنتی بلاخره همه چیو بهم ریختی!بلاخره پارک چانیول رو مال خودت کردی...
When the angel Seoho enters the world Ayrum through a portal, he is only supposed to escort a new angel to heaven. But he gets distracted and the portal closes in front of his eyes. Now he needs to find an other way home. On his way to heaven he makes some unusual friends...
نویسنده : Gu long مترجم انگلیسی: deathblade مترجم فارسی: rabin تعداد چپتر ها: 30 چپتر در 8 فصل
نویسنده : Janlou Mitsitsiyo مترجمان فارسی: Xichen و rabin و Clio ویراستار: rabin
نویسنده : Jin Xi Gu Nian مترجم انگلیسی : xixi from novel updates مترجم فارسی: دیوونه کوچولو ویراستار:sam
[ جهان بیمرز ] 💫این یه توهم نیست! این عوارض جانبی ناشی از مصرف مواد مخدرم نیست. این یه دنیای بدون مرزه.. و لوکی؛ خدای شرارت. کسی بود که این مرز ها رو درهم شکست•🔥 { چی میشه اگر شخصیتها با بازیگراشون روبرو بشن؟!}
های گایز این اولین بارِ ک رمانی رو ترجمه میکنم. بخاطر علاقه ی شدیدم بهmewgulfتصمیم گرفتم فصل2تارن تایپ رو ترجمه کنم؛امیدوارم خوشتون بیاد و لطفا اگه اشکالی داشت بهم خبربدید تادرستش کنم. خلاصه:چی میشه اگه نفرین عدد7 گریبان گیر تارن تایپ ک 7ساله قرار میزارن،بشه...و چه چیزی یا چه کسی باعث این جداییه؟... ازچیتر3شروع کردم چ...
فصل اول:داستان کیوت و عاشقانه و گره خوردن سرنوشت ها. ژانر:عاشقانه،کمدی،اسمات،درام. کاپلها:کایسو،چانبک،هونهان،کریسهو. فصل دوم:همه چیز خیلی زود عوض میشه!رازهایی که پشت ابرهای صورتی بامزهی فصل یک قایم شده بودن،برملا میشن. ژانر:عاشقانه،کمدی،اسمات. کاپلها:چانبک،هونهان،کریسهو،کایسو،سپ،ویکوک
━••✦• Magic Beat Full •✦••━ ⏳ وضعیت : کامل ⏳تعداد صفحات:۱۷۵ ⏳ژانر : رمنس . فانتزی ⏳کاپل: کریسهو . کایسو ⏳ نویسنده: Scarlet ⏳خلاصه : در قرون وسطی پسری با یه موهبت الهی به دنیا میاد چیزی که خیلی با ارزشه و موجب میشه که همه بخوان برای جاودانگی اون پسر رو به دست بیارن . پدر اون پسر برای نجات دادن جونش اونو پیش یه ج...
وقتی که اون ماسکش رو برداشت اتفاقات زیادی افتاد. اما تنها چیزی که لیام میتونست ببینه چشمای عسلی اون بود و از همون موقع همه چیز عوض میشد. لیام مطمئن بود زندگیش قراره عوض بشه.
_عاشقم نشو _اگه شدم _نباید بشی _اگه شدم _فراموشم کن _اگه نتونستم _باید بتونی _اگه نتونستم! _باید باهاش زندگیکنی _اگه نتونستم _میتونی _وقتی بهت نگاه میکنم توی چشمای قهوهایت یه دنیای دیگه وجود داره که من دارم توش زندگی میکنم. پس ازم نخواه که عاشقت نشم. چون من تو چشمای تو دارم زندگی میکنم ... **** سال ۴۰۰۰...
گناه اصلی چیه؟ پسری که عاشق یه پسر دیگه میشه یا خدایی که حس عشق رو به اونا داده
تو احمق ترین آلفایی هستی که به عمرم دیدم ...تو نمیتونی یه هیولا رو با شکنجه و شکستن استخون هاش و له کردن وجودش از بین ببری!یه هیولا با شکستن از بین نمیره...تو با هر بار شکستن یه هیولا اونو از بین نمیبری...تو فقط اونو قوی تر از اون چیزی که بود میکنی ... . . . بدون اینکه نگاهمو از ماه کامل و نورانی بگیرم یه نفس عمیق کشی...
لوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحمتش رو به باد میده و مجبور میشه تو یه پروژه ی جدید باورشو ثابت کنه... "...
_«پیشم میمونی؟» _«آره _«تا کِی؟» _«تا وقتی که مرگ مارو از هم جدا کنه، فقط مرگ میتونه مارو از هم جدا کنه»
تا حالا شده روی خونه ای که می خرید، اشانتیون بگیرید؟! این اتفاق برای من زمانی رخ داد که بعد از خریدن خونه ام فهمیدم با مزخرف ترین روح دنیا توی این چاردیواری گیر افتادم و این داستان ماجرای ما دو نفر با عنوان "همخونه" توی این خراب شده است!
تضاد اون دو نفر همه چیز رو پیچیده تر از قبل میکرد سرد و گرم تلخ و شیرین و عشقی که هیچوقت اعتراف نشد [ SEXUAL CONTENT ] ZIAM MAYNE PERSIAN FANFICTION 2017 WRITER: @GISOOW
Larry+ziam از درد به خودش میپیچید و گریه های بچگانش تو کل اون کوچه ی تاریک طنین مینداخت.صدای خنده های اون آدمای مست هنوز تو گوشش بودن...آخه چرا از درد نمیمیره؟چرا این کابوسا تموم نمیشن؟آخه اون فقط یه پسر بچه کوچولوعه! ___________________________________ 💚💙👬 👬💛❤
لیام خیلی دلش میخواست اون پسری که همیشه به جرم گرافیتی کشیدن پاش به کلانتری باز میشد رو ببینه .. هر چی باشه اون یه پلیسه دیگه ! کارشم دستگیر کردن مردمه شیفته ی گرافیتی های اون پسر شده بود .. خیلی قشنگ بودن .. لیام میخواست مطمئن بشه که خودشم به اندازه ی گرافیتی هاش زیباست چون معتقد بود سیرت زیبا ، یه صورت زیبا رو به ه...
«واقعا اینکارو برام میکنی؟یعنی حاضری دوست پسر قلابیم باشی؟» «مگه ما رفیق نیستیم؟رفیقا برای همدیگه هرکاری میکنن!» «پس بیا انجامش بدیم!» «اوکی بیا تظاهر کنیم!» *شیپ تیام از تین ولف اندکی شیپ استرک ،اسکایزاک،گولان و ...*