Depend On Him
{COMPLETED} کاش همه چیز انقدر سخت نمیگذشت اما با همه ی رنجی که داشت تو دلیل ادامه دادنم شدی ~ کاپل اصلی: Ziam کاپل فرعی : Larry
{COMPLETED} کاش همه چیز انقدر سخت نمیگذشت اما با همه ی رنجی که داشت تو دلیل ادامه دادنم شدی ~ کاپل اصلی: Ziam کاپل فرعی : Larry
- میخوام کاری کنی همه چی و فراموش کنه بشه یه صفحه خالی از اون مرد فقط من و ببینه + این کار ریسکه ممکنه بیدار نشه یکم فک کن مرد تو میتونی همین حالا هم مال خودت کنیش - نه نمیشه هر کاری می کنم ازم می ترسه از وقتی اون آشغال بردش همه چیزش شده اون حتی الان هم که نیست اون و به من ترجیح میده لیام با گفتن این حرف ناخودآگاه د...
ز:من عاشقتم پسرک با گریه گفت و به این توجه نکرد که بارون تمام تنش رو خیس کرده پسر بزرگ تر اونو تو آغوشش گرفت و لباشو روی موهای خیس مشکیش گذاشت ل:ولی من عاشقت نیستم....من فقط عاشق وقتاییم که با اون صدای جادوییت باهام حرفای عاشقانه میزنی وقتی میخوام سخت به فاکت بدم لیام گفت و لباشو رو لبای پسرک گذاشت اون نیازی نداره...
COMPLETED Ranking #1 in Fanfiction -حداقلش من همینی ام که هستم، تو کی هستی پشت نقاب هات ؟! +من همون لعنتیم که قرار بود عذابت بدم، ولی نمیدونستم با عذاب دادنت خودمم نابود میشم !
همان طور که عشق میتونه تبدیل به نفرت بشه... نفرت هم میتونه تبدیل به عشق بشه...🥀
"من میتونم کاملت کنم لیام." "نمیخوام. چون اونم همینو میخواست ولی من نتونستم ازش محافظت کنم، اگر تو روهم از دست بدم..." "من خودم کسیم ک قراره از تو محافظت کنه." [Completed]
د : یا اونو بزن یا مادرت میمیره ز : اما .... د : کدوم ؟ 🚫سلف هارم ..... قتل عام ..... فوش ..... تجاوز جنسی..... 🚫
بعد از مرگ آلبوس دامبلدور هری به پریوت درایو بازمیگردد. در همین حال هری متوجه بعضی از قدرت های جدید خود میشود،با این حال در همین حین پریوت درایو دو مهمان ناخوانده به خود میبینید،دشمنی قدیمی و فردی جدید
تو به من محکومی زین مالیک.. محکوم به اینکه از طلوع تا غروب کنارم باشی... . . . . . . این اولین فف منه امیدوارم دوستش داشته باشید :) خودم که کلا خنثی نسبت بهش. اگه نظری راجب روند داستان بود حتما کامنت بزارید عشقتون کشید vote بدید نخواستیدم عیب نداره🤷🏻♀️.. در هر صورت که اینجایید تا لذت ببرید ....
کیم تهیونگ،لیدر ترسناک گروه،در واقع یه اومگاست که پنهانش کرده!برای 3 سال اون هویتشو به عنوان یه آلفا به خاطر ابرو از طریق داروهای شیمیاییه خاص جعل کرد.وقتی که داروها دیگه اثری ندارن و هورمونا دارن بهش غلبه میکنن،آیا اون تسلیم غریزش میشه؟
سبزه صورتی زیبا و جوان ولیکن کیست که بینای زیبای او باشد؟ آن جوان طلایی! *** پسر مسلمان جدید در مدرسه las cinas! دانش آموزان مرفه خالی از هر دغدغه شایعات عجیب! چه عاقبتی در پی دارد؟!
من عاشق شغلمم. وقتی دور میله میچرخم، این تویی که سرگرمم میکنی لیام!
══════ ⋯ ══════► ⇩࿇ THAT IS DEVIL ࿇⇩ ما همیشه یه جای درست بودیم در زمان غلط! یا یه جای غلط بودیم در زمان درست... و همیشه همدیگر و از دست داده بودیم 👑 ══════ ⋯ ══════► #ziam #Larry #smut #action
"هی ظاهرا یادت رفته بجای دید زدن باید پول بدی!" صدای اون الهه زیبایی منو به خودش آورد... جوری که قیافه اش نشون میداد رفتار خوبی باهام نداشت اما... اون صدای بم و چشمای کاراملی رنگش... نه لیام! هنوز زوده برای عاشق شدن... تو تازه زخم خوردی... این درست نیست...
"اوه خیلی کارها هست که دلم میخواد باهات بکنم زین ، خیلی کارها....." لیام لبخند زد و به زین نزدیک شد ، لب هاش روی گوش زین کشیده میشدن ، زین لب پایینش رو گاز میگرفت تا ناله هاش رو توی گلوش خفه کنه "و اگر میخوای که بفهمی فقط کافیه ی قرارداد کوچولو رو امضا کنی" warning : bdsm , kinky 🔥✨ written by : khristina translate b...
مردی عضلانی گوشه ی اتاقک نشسته بود و با چشم های آبی ترسناکش به زین خیره بود. زین با خودش فکر کرد که مثل قاتلا بهش نگاه می کنه. قاتل...این کلمه یاداور این شد که زین هم یه قاتله! ~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~ |Neighbours| Wr.Strawberyandcigaret Ziam Liam Top
رویایی در سر دارم از جنس واقعیت واقعیتی از جنس تو تو یک خیال واهی تو یک حقیقت دست یافتنی تو همان رویایی هستی که در سر می پرورانم و اکنون روبرویم ایستاده ای. ‼️اسمات داره گایز ‼️
"هیچ شنیدی که میگن چشم ها نمیتونن دروغ بگن؟ حقیقت نداره! تنها قاعدهای که اینجا صدق میکنه اینه که هر چی چشم ها زیباتر باشن، دروغ های زیباتری هم میتونن بگن!"
محتواي +١٨ داره و لطفا اگه دوست نداريد نخونيد.. هیچوقت نمیتونست چشماشو، اون لحظه که بهش سرزنش تلخی میزد از یاد ببره.. چشمای افسونگری که تهدید کننده و وعده دهنده اونو به بازی گرفته بود... دوگوی سبز جذاب و پر حرارتی، که همه هستی لويى رو تا اونجایی که از فکر بشر عاجزه به سمتش میکشید..
یه جا خونده بودم، ما عشقی رو دریافت میکنیم که فکر میکنیم لایقشیم اما من لیاقت داشتنت رو نداشتم
لیام نتونست بخاطر زین چیزی که هست رو تغییر بده اما اون تلاش میکرد تا شخصیتش رو تغییر بده اون از زین دفاع میکرد حتی به بهایه از دست دادن جونش و زین با عاشق شدن به لیام اجازه داده بود تا یه قاتل وارد زندگیش بشه و به یه هیولا اعتماد کرده بود اما چی میشد اگر واقعیت رو میفهمید؟ ایا انسان میتونه عاشق هیولایه کابوس هاش بشه...
+کی اون کبودیو روی گردنت درست کرده عزیزم؟امروز صبح اونجا نبود,بود؟ +زین؟ -این چیزی نیست که تو فکر میکنی,نمیدونم چرا اونجاست.جای نیشه,احتمالا یه حشره یا همچین چیزی نیشم زده **لیام لبشو گاز گرفت و خندید,ولی به اندازه کافی آروم نبود. ________ -من عاشق تعقیب کنندم شدم. Cover by @blueyalda
[Z.M...L.S] °°°°°°°°°°°° Mechta "لحظه ای ساکن تحمل ها... حقیقت ها... آرامش ها... و رویا ها در همان یک لحظه بود لحظه ای به بزرگی یک قطره و به کوچیکی یک دریا و خواسته من فقط یک چیز بود رویای..." Cover by nahidix
-چرا اینکار باهام میکنی؟ چی از جون زندگیم میخوای ؟ -میدونی مالیک چند سال پیش یک جا خوندم یک چیزی وجود داره به اسم اثر پروانه ای، اگه بخوام جوری توضیح بدم که مغز کوچیک تو بفهم،یعنی یک اتفاق کوچیک میتونه باعث یک طوفان شدید بشه؛تو همون پروانه ضعیف بودی که با بال زدنت زندگی منو نابود کردی،به نظرت منصفانه نیست بال های او...
این داستان درمورد دو دختر به نام های آماندا گارسیا و مگان اوانز هست که در سال پنجم تحصیلشون به هاگوارتز میرن و اونجا عاشق دوتا پسر به نام های هری پاتر و دراکو مالفوی میشن و ماجراهای زیادی براشون پیش میاد... :) توی این داستان چندتا نکته هست که باید بگم... 1. درِ تالار اسرار هیچوقت تا قبل از این باز نشده... 2. اسنیپ هی...
این داستان زندگی منه و عشقی که سر راهم پیدا کردم. "بر اساس داستان واقعی زیام" [Highest ranking: #5 - Ziam] [Completed]
تا حالا شده روی خونه ای که می خرید، اشانتیون بگیرید؟! این اتفاق برای من زمانی رخ داد که بعد از خریدن خونه ام فهمیدم با مزخرف ترین روح دنیا توی این چاردیواری گیر افتادم و این داستان ماجرای ما دو نفر با عنوان "همخونه" توی این خراب شده است!
• زین توی فروشگاه والمارت کار میکنه. اون دوست پسر نداره و خیلی وقته که به یه قرار نرفته. مامانش همیشه دنبال یه پارتنر برای اونه و حالا هم که برادرش میخواد ازدواج کنه، فشار از طرف اون بیشتر شده. زین میخواد که یک نفر رو پیدا کنه، ولی با درنظر گرفتن اتفاقاتی که در گذشته براش افتاده یکم سخته. اون مجبور میشه با کسی که ماما...