Ziaaam Stories

Refine by tag:

1 Story

◇Familiar_ziam by dady_liam
#1
◇Familiar_ziamby ☆Yas~
باز انگشتانم یخ میزند..! و چشمانم گر میگیرند..! و عرق سردی روی پیشانی و تمام تنم مینشیند..! وقتی که تو از من دور میشوی و از من فرار میکنی..! انگار در اوج زمستان آتش به و...