᠂↬𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲:Yutae ᠂↬𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲:Fantasy⌁Romance⌁Angest ᠂↬𝗦𝘂𝗺𝗺𝗲𝗿𝘆 ┈┈┈┈⋆┈┈┈┈ "همیشه فکر میکردم شبح ها وجود ندارن!" اینو یوتا در حالی گفت که کنار یه شبح به اسم یونگی توی جنگل نشسته بود "دو تا ارزو کن" میخواست رازشو برای اون شبح برملا کنه؟ نمیترسید از اینکه اون هم مثل تمام کسایی که تا بهحال رازشو بهشون گفته سرزنشش کنن؟ "میخوام تهیونگ رو پیدا کنم" یونگی سمتش برگشت و لبخند زد "پیداش کردی"