Sign up to join the largest storytelling community
or
تاریخ 1403/6/3 ساعت 4 صبح، اولین بوکم رو آپ کردم★View all Conversations
Stories by Casper
- 4 Published Stories
White lights | نور های سفید
9
0
2
کل وجودش یخ زده بود و زندگیش طعم تلخی به خودش گرفته بود.
سرش رو بالا گرفت، گردنش گرفته بود؛ ولی هنوز دو جفت...
Emperor syndrome | سندروم امپراطور
22
1
1
مرد بزرگتر انتظار هرچیزی رو داشت، بجز راهنمایی کردن مردی که سندروم امپراطور داره.
***
در دنیایی که اکثریت او...
last dinner | شام اخر
2
0
1
صدای خنده هایشان را میشنید ، آری آنها به من میخندیدند، میتوانست افکارشان یکی باشد ، ولی امشب بعد از شام من به...