Sign up to join the largest storytelling community
or
Stories by Rosa
- 3 Published Stories
Unknown semphony
198
40
11
چشمهای افسر جوان برای لحظهای به غریبهی نشسته روی میز جلویی کافه گره خورد، مثل تمام نگاههای ناگهانی. و هیچ...
#21 in adventure
See all rankings
murmurous
202
26
14
کلیتی از جزءها:
قدمهای من برای رفتن کند و خودم برای ایستادن، بیش از چیزی که باید ضعیفم.
من برای شروع و ادام...
#109 in novel
See all rankings
Letters: often to no one
33
8
3
نامههایی که بیشتر وقتها مقصد و جایی برای رفتن ندارن.
از طرف آدمهایی متفاوت که بیشترشون ریشهای ندارن.
#23 in letter
See all rankings