Sign up to join the largest storytelling community
or
Stories by Rosa
- 3 Published Stories
Unknown semphony
190
40
11
چشمهای افسر جوان برای لحظهای به غریبهی نشسته روی میز جلویی کافه گره خورد، مثل تمام نگاههای ناگهانی. و هیچ...
#52 in adventure
See all rankings
murmurous
196
24
14
کلیتی از جزءها:
قدمهای من برای رفتن کند و خودم برای ایستادن، بیش از چیزی که باید ضعیفم.
من برای شروع و ادام...
#145 in school
See all rankings
Letters: often to no one
33
8
3
نامههایی که بیشتر وقتها مقصد و جایی برای رفتن ندارن.
از طرف آدمهایی متفاوت که بیشترشون ریشهای ندارن.
#98 in random
See all rankings