"تو به من خندیدی، و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم!
باغبان از پی من تند دوید،
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه!
سیب دندان زده از دست افتاد به خاک..
و تورفتی و هنوز سال هاست،
که درگوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان، میدهد آزارم
و من اندیشه کنان، غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت؟!"
حمید مصداق-
"من به تو خندیدم
چون که میدانستم
تو با چه دلهره از باغچه همسایه،سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمیدانستی، باغبانِ باغچه همسایه
پدر پیر من است!
من به تو خندیدم..
تا که با خنده تو پاسخ عشق تورا، خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک، لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک!
دل من گفت: "برو!"
چون نمیخواست بخاطر بسپارد، گریه تلخ تورا!
و من رفتم و هنوز سال هاست،
که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان،میدهد آزارم
و من اندیشه کنان،غرق دراین پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت!"
فروغ فرخ زاد-
- an unknown place?!
- RegistriertMay 30, 2023
Werde Teil der größten Geschichtenerzähler-Community
oder
سلام؟؟ روز جمعه اتون بخیر~ پارت هفتم از فیکشن Always You آپ و تقدیم نگاه قشنگتون شد.حتما بخونین و با کامنت هاتون مهمونم کنین(◍•ᴗ•◍)❤https://www.wattpad.com/story/364246528?utm_source=and...Alle Unterhaltungen anzeigen
Geschichten von Aurora
- 9 veröffentlichte Geschichten
My World Based On Your Black Eyes...
3.7K
247
21
BLACK EYES [Hyunin]
"دنیایِ من بر چشمان سیاهِ تو بناشده"
-اتفاقاتی که پشت سر هم برای یه پسر ۱۸ سال...
Always You "Hyunin"
1.1K
90
7
"همیشه تو!"
یه خونه-
تعریف آدما از یه خونه چی میتونه باشه؟!
محل آرامش؟!
جایی که کسایی که دوستشون دا...
Bloody King "Hyunin,Chanlix"
350
23
3
"پادشاه خونین"
-روزی که نایت کینگ تصمیم گرفت با کوچیک ترین پسر لنیستر ها پیمان ببنده قسم خورد برای...