Saba

سلام.
          نیاز دارم به چیزی که منو یاد خودم بندازه 
          نمیدونم تاحالا تجربش کردی یا نه ولی مثل فرو رفتن داخل ابه در حالی که خوابی و متوجه سنگ بسته شده به پاهات نیستی.
          اون سنگ احتمالا ورژنیه که جامعه از من میخواد
          چیزی که داره منو مجبور به تغییر میکنه 
          چیزی که داره خفم میکنه 
          بزرگترین ترس صبا تبدیل شدن به چیزیه که ازش متنفره 
          یه انسان معمولی 
          ولی چجوری میتونم معمولی نباشم زمانی که نزدیک ترین ادم های زندگیم منو جور دیگه ای نمیپذیرن
          در اخر یا من فراموش میشه یا یه خط قرمز کلفت کشیده میشه روی حضورشون.
          

آن که رخسارِ تو را رنگِ گل و نسرین داد
          
          صبر و آرام توانَد به منِ مسکین داد
          
          وان که گیسویِ تو را رسمِ تَطاول آموخت
          
          هم تواند کَرَمَش دادِ منِ غمگین داد
          
          من همان روز ز فرهاد طمع بُبریدم
          
          که عنانِ دلِ شیدا به لبِ شیرین داد
          
          گنجِ زر گر نَبُوَد، کُنجِ قناعت باقیست
          
          آن که آن داد به شاهان، به گدایان این داد
          
          خوش عروسیست جهان از رهِ صورت لیکن
          
          هر که پیوست بدو، عمرِ خودش کاوین داد
          
          بعد از این دستِ من و دامنِ سرو و لبِ جوی
          
          خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد
          
          
          عیدتون مبارک باشه 
          بهترین هارو براتون آرزو میکنم در کنار خانواده 

خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
          
          که در دستت بجز ساغر نباشد 
          
          زمان خوشدلی دریاب و در یاب
          
          که دایم در صدف گوهر نباشد 
          
          
          سال نو مبارک شما و خانواده ارجمندتان

حالم خوبه 
          دورم از چیزهایی که دوستشون دارم اماااا خوبم
          ذاتا ادم حالش خوبه تا وقتی که یه موجه مسخره بیاد و کشتی اروم و ساکنش روی ابو جابه جا کنه 
          این مدت موج زیاد داشتم اما کشتی من اسیبی نمیبینه
          هنوزم روی بلند ترین نقطش با موهای ازاد وایسادم و غروبو تماشا میکنم 
          تلو تلو میخورم و میزارم منو مست کنن موج های بیخبر و از ناکجا اومده.

دلم میخواد
          موهامو درستشون کنم 
          چشمامو سیاه کنم و دور پلکامو شلخته براق کنم 
          لبامو از بی رنگی همیشگیشون در بیارمو یه چیز بپوشم ک یادم بندازه چقدر قشنگم و چقدر خودمو دوست دارم 
          میخوام یکم حوصله رسیدن ب خودمو داشته باشم
          یکم حس کنم این روزای اخرو

بیوت بسیار بسیار زیاد قشنگههه.

https://www.wattpad.com/story/321692592?utm_source=ios&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create_story_details&wp_uname=fairyOceansoul&wp_originator=I703jgWRRi%2BKuEGAzDMG4XLDBo94XjdsHm5JHgpnTupAx%2Fa5Modsb7jo4hRnKzoJx5HY1mYw73Q%2BTNMq4i%2F4i9XnWjHHmznuWI%2Frzgt4lw%2Foa75RV%2FUl%2B3%2FQyXgNqpMH
          
          هى لطفا به پسرم عشق بده 

مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
          
          تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
          
          واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
          
          طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
          
          های حالت چطوره ؟
          امیدوارم عالی باشی

داشتم بیومو میخوندم و حس کردم خیلی چزا راجب اون عوض شده.
          تازگیا زیاد حرف میزنه
          به دوستی با ادمای رندوم فکر میکنه و پنج دقیقه بعد اون ادم دوستشه
          دیگه دلش نمیخواد پنج صبح بیدار شه و حتی عصبانیم میشه 
          یادش نمیاد چرا دلش میخواست پنج صبح پاشه از خواب
          داره دانشگاه میره
          خیلی بیشتر از قبل سیگار میکشه
          یکی هست که احساسش بهش عمیقه 
          یکی که حس با ارزش بودن بهش میده 
          یکی که ازش دوره ولی انگار هرشب بغلش میکنه میخوابه
          ناراحت کنندست ولی شاید یادش رفته چحوری خودشو خوش حال میکرد
          قبلا مینوشت صداشو ضبط میکرد و واسه خودش نگه میداشت 
          هنوزم دوست داره اینکارارو بکنه و منتظر تابستونه
          تابستون بیاد کارای موردعلاقش میان دوستای قدیمی و خاصش میان یارش میاد اخ که کاش تابستون زود تر بیاد
          با وجود همع اینا اون حالش خوبه 
          زندگی خیلی براش قشنگه و خوش حاله برای داشتن ادمای خوب 
          هنوزم مطمئنه خدا بین ابراست و هنوزم عاشق خوابیدن روی چمن خیسه
          هنوز بعضی وقتا دراز میکشه روی زمین و ابرا و پرنده هارو نگاه میکنه
          یا بارون که میاد میشینه لبه پنجره و سیگار میکشه
          الانم بغض کرده چون زندگی شاید تلخ و سخت بنظر برسه اما اون پایینا زیر همه دلتنگیا و فشارا ما هنوزم امید داریم هنوزم محکمیم هنوزم شادی برای ماست.

حداقلش میتونی باور داشته باشی هربار که بت گفتم دلم برات تنگ شده واقعی بوده 
          به خیلیا اینو الکی گفتم
          بعضی وقتام به جای اینکه تعریف کنم یا تشکر کنم بوست کردم
          مث وقتی یه بچرو از شدت با نمکیش ماچش میکنی
          باید از بغلتم تعریف کنم؟
          خب اگه مطمئن بودم ک خستت نمیکنم و توام میخوایش ازت میخواستم هیچ کاری نکنیم و کل اون چندساعت ک میتونم ببینمت بغلم کنی
          تو راست میگی 
          لبای بدون رژ خیلی باحال ترن و اره 
          لبات خیلی خوشگلن
          حتی وقتی خشکن
          دستاتم دوست دارم
          هربار ک میگی این به دستم نمیاد این واسه دستم فلان من دلم میخواد نگهشون دادم
          و تو قشنگ میخندی
          وقتی داری میخندی یهو خودتو جمع میکنی مثلا وقتی یهو میفهمی دارن ازت فیلم میگرن و شروع میکنی صحبت کردن و گرم کردن اون فضا از اونم خوشم میاد 
          بیشتر بنویسم نمیخونی
          پس همین.