kimiyagoli83

یه فیک محشر دخترپسری تاریخی از تهیونگ و شوگا  به قلم ایوا آوردم برات که من خودم یکی از طرفداراشم
          حتمااا بهش سر بزن مطمئنم عاشقش میشی
          
          *** 
          _ باید برای مراسم زفاف آماده بشید شاهزاده.
          مراسم زفاف رسمی بود مخصوص ازدواج‌های بزرگ اشرافی. رسم بر این بود که عروس و داماد، زیر نظر غیرمستقیم چند شاهد، با هم همبستر می‌شدند تا ازدواجشان به‌طور کامل رسمیت پیدا کند.
          سانی به کمک ندیمه‌ها لباس سنگین و پرطمطراقش را از تن بیرون آورد. لباس‌هایی که با لایه‌لایه پارچه و جواهر، سنگینی‌شان روی دوشش بود.
          به جایش پیراهنی سفید و بلند پوشید؛ حریری که نرم روی تنش نشست و تنها با یک بند باریک در پهلویش بسته می‌شد. برای ولیعهد جاگوا باز شدن همان یک گره کافی بود تا لباس یکجا از تن همسرش بیفتد.
          بانویی که از همه مسن‌تر و باوقارتر بود، جلو آمد. صدایش آرام اما جدی بود:
          _ شاهزاده، چون این اولین شب شماست، لازمه کمی درباره‌ی فرایند معاشقه آگاه بشید...
          
          https://www.wattpad.com/story/286507941?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=kimiyagoli83