lucky_againn

este mensaje puede ser ofensivo
maturing is realizing wattpad is shit.

ChibeniTP

یکی بود یکی نبود 
          در یک روز گرم تابستونی دختری بود که بدجور لری میخواست 
          پس شروع کرد به نوشتن ایدش
          
          نوشتن پاراگراف اول کافی بود تا انتهای داستان مثل جادویی تو سرش نقش ببنده و عاشقش بشه 
          
          عاشق داستانی بشه که از عشقی در سالهای خیلی دور نوشته میشه 
          از عشقی افسانه ای 
          عشقی عجیب در انگلیس قرن ۱۸۰۰ و اتفاقات خواندنی ⁦(⁠*⁠_⁠*⁠)⁩
           
          حالا اون دختر اینجاست تا بوکش رو بهت هدیه بده و امیدواره که ازش خوشت بیاد زیبا ❤️
          
          
          https://www.wattpad.com/story/313585352?
          
          اد کردنش به ریدینگ لیستت بزرگترین کاریه که میتونی برای دیده شدنش بکنی ⁦^⁠_⁠^⁩
          
          ممنون❤️

ChibeniTP

هلو بستی،
          
          میخوام بهت یه کتاب هدیه بدم ولی قبلش ، 
          
          بیا باهم بریم توی خیابونای لندن دور دور
          
          و بعد یه سری به پارکی که زیام باهم آشنا شدن بزنیم و از کافه ای که زین برای لیام شکلات داغ خریده ، 
          
          هر خوراکی ای که دوست داریم بخریم و تا رسیدن به محلی که کتاب رو گذاشتم با خوردنشون مشغول شیم ،
          
          همینجاست 
          
          * کتاب رو به سمتت میگیرم 
          
          برای تویه ، میدونم چیز با ارزشی نیست ولی با عشق بهت میدمش:)
          
          لاو یو❤
          
          https://www.wattpad.com/story/305086937?

mhdimghdm

بلو صحبت می‌کنه.◍◍
          سلام عزیزم امیدوارم حالت خوب باشه⁦.⁦(✿)⁩
          من یه داستان کوتاه هشت پارتی با کاپل زیبای زیام نوشتم. خوشحال میشم سر بزنی و نظرت رو برای قلم ناپخته ی من بگی.♡♡
          
          https://www.wattpad.com/story/298137895?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=mhdimghdm&wp_originator=2aVHc7BW9PjR3qAHhlofycx5K6WZEDXPLkcnqcjeLqK30U%2BJgG9vbajjOPqgMyT2AzFbVU75UQ0tn0iYoapzDisqHzVkiJV53waBhbOHwRCMFle%2BQWwjyUi2rdVjBLWF