-RED-

738 52 44
                                    

COUPLE:ZIAM💛❤
FLUFF💫
.
.
.
نگاه کوتاهی به اطراف انداخت و زمانی که کسی رو ندید،تاج گل رو روی موهای مشکیش گذاشت.لبخند درخشانی به انعکاس تصویرش توی آیینه زد و از دستشویی خارج شد.بند های کوله‌رو محکم گرفت و با همون لبخند زیباش،سمت پله‌ها رفت تا بره خونه.

اهمیتی به نگاه بقیه نمیداد.حرفاشون رو نمیشنید و بهشون نگاه نمیکرد.هیچکس جز خودش براش مهم نبود.اون خودش رو اینجوری دوس داره پس تغییر نمیکنه.

×هی بچه ها مالیک رو ببینید.ظاهرا داره دنبال یکی میگرده که به فاکش بده.

زین اهمیتی نداد و خواست رد بشه اما وقتی توماس جلوش ایستاد و نیشخند کجی زد،چشم هاش رو ریز و لبخندش رو جمع کرد.

×من بهترین گزینه واسه توعم مالیک.چرا امتحانش نمیکنی؟

زین ابروهاش رو بالا انداخت و به جمعیتی که دورشون جمع شده بودن نگاه کرد.حدود یه هفته بود که به این مدرسه منتقل شده بود و تو این یه هفته توماس به هر دری زده بود که باهاش بخوابه اما خب،اون زین رو نمیشناخت؛نه؟

زین تاج گل رو از موهای پرپشتش برداشت و به سمت دختری که کنارش با فاصله ایستاده بود چرخید.

-هی بیب،اینو چند لحظه واسم نگه میداری؟

صدای نرمش هوش از سر دختر پروند و اون با تعجب تاج گل رو گرفت.زین سمت توماس که هنوز با نیشخند نگاش میکرد چرخید و خیره به چشم هاش،آستین های کت چرمش رو بالا داد.پوزخندی رو لباش نشوند و کاملا غیر منتظره،سرش رو تو صورت توماس کوبوند.

داد دردمند توماس تو سالن پیچید و همه با بهت به اون پسر ظریف که تا همین چند دقیقه پیش شبیه پرنسس ها بود،خیره بودن و کسی حرفی نمیزد.این اولین بار بود که یکی با توماس اینجوری رفتار میکرد.

زین یقه‌ی توماس که دولا مونده بود رو گرفت و بالاتر کشیدش.تو چشم های سبزش خیره شد و با صدای رسا و بلندی گفت:

-فقط کافیه یه بار دیگه زر بزنی تا جلوی تک تک این ادما به فاکت بدم موش کثیف.مطمئن باش این کار رو میکنم.

تاکید کرد و بعد توماس رو محکم هل داد جوری که اون پسر نتونست تعادلش رو حفظ کنه و زمین خورد.زین با بی تفاوتی سمت دخترک کناریش برگشت.

-سوییت هارت.میشه تاجم رو پس بدی؟

با لحن نرم و دلنشینی گفت و لبخند دندون نمایی به دختر مو مشکی زد.دخترک درحالی که هنوز تو شوک بود و چشم های مشکیش گرد بودن،به بینی خودش اشاره کرد.زین ابرو بالا انداخت و دستش رو به دماغش کشید و با دیدن خون روی انگشتش چشم هاش رو چرخوند.دستمال کوچیکی رو از جیبش در آورد و اول انگشتش،و بعد بینیش رو تمیز کرد و دستمال رو همونجا نگه داشت.

این بار کمی جلوی دخترک خم شد و به تاج گل اشاره کرد.اون دختر نگاه ذوق زده‌ای به زین انداخت و بعد تاج گل رو روی موهاش قرار داد.اون گل های قرمز با موها و تیپ کاملا مشکیش،ترکیب خیلی جذابی رو بوجود آورده بود.

•SHORT STORIES•Kde žijí příběhy. Začni objevovat