CURSE
جسم سنگین از بی حالی سنگ تراش رو با ملایمت روی تختش خوابوند و کنارش نشست، ملحفه ی نازک و سفید رنگ رو روی تن برهنه و تبدار پسر کشید. نمی تونست نگاهش رو از اون صورت بی رنگ ولی آشنا بگیره، جسم همون بود و عشق همون، در این بین معشوقش چه کسی بود؟
شاهزاده یا سنگ تراش؟...
به زمزمه های درد آور افکارش دل نسپرد، تمام قلبش رو بین انگشت هاش گرفت و تار موهای تیز پخش شده روی صورت پسر رو با مهر عقب زد، هیچ میلی نداشت برای دیدن ماهش جونگ کوک رو رها کنه، ممکن بود سنگ تراش از خواب بپره و دوباره ناتوان و لرزون بشه.
بعد از دویست سال حس می کرد احساسی عمیق و به روشنی ماه تو قلبش می جوشه، یه حس زنده با عطر عشق.
دستش رو زیر سر سنگ تراش گذاشت تا خنکی پوستش کمی جونگ کوک رو از کابوس های تبدارش دور کنه، کنارش دراز کشید و بین دو ابروش رو بی صدا بوسید؛ جای بوسه رو نوازش کرد و پیشونیش رو به پیشونی سنگ تراش چسبوند.
- امکان نداره... قلب یه الهه، هر چند ترد شده و سوخته بهش دروغ نمی گه.
پلک های مزاحمش رو از روی چشم هاش کنار زد، مژه هاش به مژه های بلند سنگ تراش گیر کردن و این حس تلاقی برای الهه ی ماه از هر حسی که روی زمین تجربه کرده، شیرین تر بود.
موهای بلند پسر رو از روی گردنش کنار زد تا به جای طلسم نگاهی بندازه؛ جاش سیاه و برآمده شده بود و این قلب جیمین رو می ترسوند. انگشت هاش رو روی نشان کشید. با این کارش قفسه ی سینه ی جونگ کوک به شدت بالا اومد و لب هاش به دنبال اندکی هوا بیشتر از هم فاصله گرفتن.
با عجله دستش رو عقب کشید، همون لمس کوتاه کافی بود تا به ماهیت شیطانی طلسم پی ببره.
آه نالانش رو بین موهای سنگ تراش رها کرد، این براشون خوب بود، چون اگر طلسم روشنی از جنس طبیعت بود جیمین به عنوان نگهبان ماه نمی تونست از پسش بر بیاد، هر دخالتی توی طلسم های طبیعت به معنای دخالت در نظم هستی تلقی می شد و هم طلسم شده و هم طلسم شکن رو دچار نفرین می کرد.
جونی توی تنش نداشت و دلتنگی در حال از هم گسیختن رگ های بدنش بود، باید به دیدن ماه می رفت و سر قرار های شبانهش حاضر می شد، تا مثل هرشب بابت خیانت و اون دوری دویست ساله اظهار ندامت کنه.
گردنبندش رو در آورد و به گردن جونگ کوک آویخت، اون سنگ بخشی از روح الهه ی ماه رو با خودش داشت و می تونست برای چند ساعت خیال جیمین رو از سلامتی سنگ تراش راحت کنه.

YOU ARE READING
Curse🌓
Mystery / ThrillerName: Curse Couple: Kookmin - Jikook Writer:Polaris Update: Wednesday Summary: من... الهه ی ماه بودم! «تو را از روز های گذشته به یاد دارم، همچو عطر گلی در بیابان، همچو جرعه ای تشنگی در اقیانوس و همچو تاریکی در آغوش مهتاب... تپش هایم تورا به یاد دارن...