یونگیا، چند روز دیگه تولدته. کاش میتونستم تو اون روز خاص بهت همه چیزو بگم. و تو هم همین حس رو داشته باشی. خیلی خوب نمیشد؟
"جی هووووووپ"
با صدای دادی که کنار گوشم شنیدم دست از فکر برداشتم.
تو کنارم نشسته بودی و میخندیدی. میدونستی من عاشق خنده هاتم، هوم؟ بخاطر همینه که وقتی کنارتم مدام صدای خنده های آدامسیت میاد؟"چیه"
فقط لحنم نیست حتی چشمام هم یاد گرفتن چطور مقابل چشمای کشیدت تظاهر به بی تفاوتی کنن
"امشب با جونگ کوک میرم بار، میای؟"
نه نمیخوام بری. چرا پیش من نمی مونی تا روی آهنگ جدیدمون کار کنیم؟
حتما باید با اون بچه هورنی بری بین اون آدمای کثیف؟"نه من تمرین رقص قبلی رو از دست دادم، باید جبران کنم"
دارم دروغ میگم. ولی تو ساده تر از اونی که بفهمی.
فکر میکنی من هیچوقت بهت دروغ نمیگم. ولی این منم مین شوگا کسی که بیشتر از همه بهت دروغ گفته، هر روز و هر شب، هر لحظه
من هیچوقت باهات روراست نبودم"من بهت افتخار میکنم پسرم"
به شوخی گفتی و دستای لاغرتو بین موهام فرو کردی، من فقط میتونم لبخند بزنم
"اگه یه دختر خوشگل پیدا کردم برات میارم. تو با خیال راحت به کارت برس و همه چیزو به هیونگ بسپر"
یا یه پسر خوشگل؟ همین حالا هم دارمش. شاید باورت نشه هیونگ دلی اون تویی
"من حاضرم بزن بریم"
جونگ کوک اومد. با اون شلوار تنگ چرم و دکمه های پیراهنش.... خجالت آوره ولی من به دونسنگمونم حسودیم میشه
"بای هوبی هیونگ"
جونگ کوک گفت و هر دوتون برام دست تکون دادید
"بای جونگ کوکی، کاندوم بزار"
دردی که بخاطر برخورد دمپایی جونگ کوک به سرم کشیدم ارزش صدای خنده های بلند تو داشت
•••
تنک فور رید
آگاتا لاوز یو
YOU ARE READING
𝐓𝐡𝐢𝐬 𝐰𝐚𝐲
Fanfiction[اینگونه] هیونگ همه میگن ما بهترین دوستای همیم. ولی اونا نمیدونن من تو رو چجوری میخوام منو ببخش، من تو رو اینجوری نمیخوام داستان از دیدگاه هوسئوکه، میشه گفت انگسته و تغییری در شغل یا اسم اعضای بی تی اس وجود نخواهد داشت به هر دو کاپلم به اندازه کاف...