های . لایک و ووت فراموش نشه :(
دل من بدبختو نشکونین خو :(_______________________________
از رو کاناپه بلند شد و رفت سمت اشپزخونه
در یکی از کابینتا رو باز کرد و و قرص سردرد و برداشت و با یه حرکت با آب خورد . از شدت سر درد یکم قیافشو جم کرد ...رفت سمت کاناپه و گوشیش رو برداشت و تو اتاقش و روی تخت نرمش دراز کشید
یه لحظه به دست زخمی تهیونگ فکر کرد که یهو چشاش سنگین شد و خوابش برد 'Jungkook:
رفتم سمت اتاق تهیونگ و در زدم
+بیا تو
_تهیونگ چطوری ؟
+ یه بار سعی کن بگی هیونگ بخدا از غرورت کم نمیشه
نیشخندی زدم و گفتم:
_ دستت چطور زخمی شد؟
+ بیخیال مهم نیست
_ این پسره کیه؟+ جیمینو میگی؟ دوستمه
_ چطور دوستاتو ما نمیشناسیم؟
+تو نمیشناسی وگرنه مامان میشناسه و حتی باباهم میشناختش ولی خب اون تازه از امریکا اومده برای همین تو تا حالا منو با اون ندیدی
بلند شدم درو باز کردم نگاهی بهش انداختم و بیرون رفتم
داخل اتاق خودم رفتم و جای کت و شلوارمو با یه دست لباس راحتی توسی عوض کردم
خیلی خسته بودم برای همین سریع خودمو روی توی تخت انداختم و خیلی زود خوابیدم ....
.
.
.
.Jimin:
با صدای شوگا از فکرام بیرون اومدم
+هی مینی فردا میای دیگه؟
_ کجا؟
+ یادت رفت؟ هولی شت قرار بود بیای بار
_ اوه اره اصلا یادم نبود اره میام
+ باشه پس تا فردا
بعدم درو باز کرد خم شد و روی گردنمو بوسید و رفت
کمی جا خوردم
شوگا دوست پایه و صمیمی من بود و فقط اون اجازه داشت اینجوری منو ببوسه ، ولی ایندفه رو گردنم!؟زیادی پیش نرفته بود؟ باید اعصبانی میشدم و حساسیت نشون میدادم؟!
نه مهم نبود
فرمونو چرخوندم و سمت خونه رفتم
بین راه تلفنم زنگ خورد
با دیدن اسم تهیونگ هیونگ تماسو وصل کردم
_ چطوری جیمین؟
+ خوبم هیونگ . تو چطوری؟
_ اوکیم اگه میتونی بیا شرکت
+ اتفاقی افتاده هیونگ ؟
_ نه فقط میخوام ببینمت
+ اوکیه منم نزدیکم
_ پس میبینمت
+ میبینمتJungkook:
وارد اتاق تهیونگ شدم
با حالت اعصبانی پرونده هارو رو میز انداختم
_ این پرونده هارو بررسی کردم مشکل دقیقا ماله هفته پیشه .تو مدیر این بخشی پس ببین اون هفته کی کارا رو میکرده...!
یهو در باز شد و تهیونگ زل زد به در
منم رد نگاهشو دنبال کردم و با دیدن اون پسره جا خوردم و با کلافگی خودمو ول کردم رو مبل و با انگشت اشاره و شصتم دو طرف سرمو ماساژ دادمنگاهم با بهت روشون بود
تهیونگ بلند شد و سفت پسر کوچکترو بغل کرد
جوری که میتونستم خورد شدن استخوناشو حس کنمبلخره پسره رو ول کرد و گفت:
تهیونگ بعدش زنگ تا براشون دوتا قهوه بیارن
منم این وسط که انگار به چپ هیچ کدومشون نبودم_ همیشه همینطوری بدون در زدن میری تو اتاق کاری کسی؟
با خونسردی گفت :
× فکر نمیکردم باید از شما اجازه بگیرم . اینجا اتاق تهیونگه
این پسر داشت منو روانی میکرد . اون روی وحشتناک منو ندیده بود
اعصبانی از اتاق رفتم بیرون و با منشی که قهوه هاشونو داشت میبرد اتاقشون برخورد کردم و
فاک عاف
_ مگه کوری دختره دست پا چلفتی؟
+ببخشید..آ...اقا
_ گمشو فقط
رفتم تو اتاقم تا شلوارمو عوض کنم
وقتی وارد اتاقم شدم سمت سرویس رفتم
"چرا باز نمیشه؟!"دستگیره رو بالا و پایین کردم ولی انگار قفلش خراب شده بود
با خستگی بیرون رفتم تا از سرویس عمومی شرکت استفاده کنم !
وارد سرویس که شدم سمت روشویی رفتم با دستمال تو دستم سعی کردم لکه قهوه رو از رو شلوارم پاره کنم که
با صدای پای کسی سرمو بالا گرفتم و به اینه رو به روم نگاه کردم که
_ اینجام هستی؟
× نکنه برای ورود به اینجاهم باید اجازه میگرفتم یا در میزدم؟
دیگه زیاده روی بود . نبود؟
محکم بازوشو گرفتم و به دیوار چسبوندمش
قیافشو جمع کرد و گفت
× چه مرگته تو؟
_ بهتره اون زبونتو کوتاه کنی یا خودم برات کوتاهش کنم؟
سعی کرد هولم بده که محکم تر از قبل گرفتمش
و دست چپمو که تقریبا ازاد بود با مشت به دیوار بقل سرش کوبوندم و گفتم
_ باید حد خودتو بدونیاب گلوشو قورت داد که باعث شد به گلوش نگاه کنم
تمام تمرکزم رو گلوش بود
سیب گلوش اونقدر جذاب بود که میخاستم همونجا مارکش کنم نمیتونستم گردن خوش و فرم سفیدش رو نگاه نکنم
خیلی سعی کردم دل بکنم ولی نشد
که یه دفعه محکم هولم داد . چون حواسم نبود یکم پرت شدم به عقب ...._______________________
اینم پارت جدید
امیدوارم دوصش داشته باشیننظر و ووت بدین تا زودتر پارت جدیدشو عاپ کنم
تنک یو