ازدواج؟

715 104 17
                                    

Jeungkook:



_یعنی چی؟!
+ بله اقای جئون همونطور که گفتم حالشون اصلا خوب نیست! توی سرشون قده دارنو این باعث بیهوش شدن ، خون دماغ شدن و سر درد های بی موقع میشه!

_شت. باید چیکار کنیم؟
+ باید دوره های درمانو شروع کنه و دارو هاشو مصرف کنه و از همه مهم تر به روحیه قوی نیاز داره!
+ ممنونم. خودش میدونه؟
_من اطلاعی ندارم . فکر میکنم دکتر خودشون رو دارن.
_ممنون اقای دکتر!
+ من فعلا میرم . مشکلی پیش اومد باهام تماس بگیرین.
_بله حتما



درو باز کردمو رفتم داخل اتاق ک با صحنه رو به رو مواجه شدم.
سرشو محکم گرفته بود و بین دستاش فشار میداد.
+لعنتیییییی
_جیمین حالت خوبه؟! جیمینن
با دیدنم تعجب نکرد ولی قیافش پرسشی بود.
+ عا اره خوبم . ساعت چنده باید برم....

_ یعنی چی باید برم؟ باید استراحت کنی.

+ من نمیدونم دیشب چیشده و چجوری بهم حمله دست داده. فقط لطفا لباسامو بده باید برم!

_ سر درد داری؟

+ مهم نیست من کلی کار دارم

_ خب باشه برو

+ ممنون
خواست پاشه که یادش اومد لخته و به غیر از یه شلوار که تا بالای زانوهاشه هیچی تنش نیست.

+شت ازت خواستم لباسامو بدی.

یکم شیطنتم گل کرده بود.

_ اونجا اونور اتاق رو میزه برو ورشون دار!:)

+ام اما من...

_ عووو جیمین تو که کامل لخت نیستی یعنی میخوای بگی معذبی؟ گربه خشنمون معذبه؟

از قیافش معلوم بود کفری شده بود.
ولی دو دیقه بعد انگار از بازی خوشش اومد!

+ میخوای معذبیو نشونت بدم؟
_ هوم...!
همونطوری از زیر پتو اومد بیرون که چشم رو تن سفیدش قفل شد!
فااک زیادی سفید و خوش خراش بود...
عضله های تازه جون گرفتش چقدر جذاب بودن!
هنوز رو بدنش قفلی بودم که نفهمیدم انقدر نزدیکم شده!
لباشو نزدیک گوشم برد و اروم و بم گفت:

+به خاطر رسیدگی ممنونم کوکا

من زبونم بند اومده بود.
عرق کرده بودم.
داشتم کم می اوردم
خودم رفتم و لباساشو برداشتم و بهش گفتم:
_ من میرم بیرون تو لباساتو بپوش.
لبخند شیطنت امیزی زد و لباسارو ازم گرفت.

jimin:

لباسامو پوشیدم و از اتاق رفتم بیرون و رو به روش وایستادم.
+ ممنون من باید برم!
_ هرطور راحتی.
تازه متوجه بزرگی و زیبایی خونش شده بودم!
خونه نبود که قصر بود.
چشمو از قصر جئون گرفتم و بیرون رفتم.
هنوز سر درد داشتم.
سریع تاکسی گرفتم و رفتم خونه.

خیلی خسته بودم و بدنم کوفته بود.
رو کاناپه دراز کشیدم که صدای مزاحم گوشیم بلند شد.
تهیونگ بود.
_سلام ته
+ اوه سلام جیمینی.چطوری؟
_بد نیستم
+ خوبه میخاستم بگم اگه میتونی بیا شرکت ‌. کارا قراردادو انجام بدیم.
_ مگه کاراش انجام شده؟
+ اره . پس چی فکر کردی؟
_ الان میام.
+ عجله کن

گربه وحشیKde žijí příběhy. Začni objevovat