3

666 114 12
                                    

Jimin:


با حس بدن درد اروم از خواب بیدار شدم
هوا تاریک بود
ساعتمو نگاه کردم
اروم پتومو کنار زدم و از تخت بیرون اومدم
رفتم سمت پنجره درشو باز کردم
باد خنکی بهم خورد که باعث شد لبخندی بزنم هواهم ابری بود. رفتم سمت گوشیم که صدای نوتیف پیام شوگا رو شنیدم
_جیمین کجایی
+سلام هیونگ
_جیمین قرار بود امشبو بپیچیم پارتی
+باشه ولی خودت میای دنبالم
_باشه فعلا
گوشیو پرت کردم رو تخت و سرمو بین دستام فشار دادم
رفتمو از تو کمدم یه دست لباس برداشتم

یه تاپ توسی یقه هفتی باز و یه شلوار مشکی جذب زاپ دار پوشیدم یه کت همرنگ تاپم از کمدم بیرون اوردمو
رفتم پا اینه و موهامو مرتب کردم
گوشی و کلید خونه رو برداشتم و رفتم بیرون خونه
خواستم زنگش بزنم که صدای بوقشو شنیدم
ابرومو بالا انداختم و رفتم در سمت کمک راننده رو باز کردم و با ابهت نگاهش کردم
با قیافه پیشی نگام کرد و گفت
_طول کشید اماده شم خب
راست میگفت خیلی به خودش رسیده بود
شونه ای بالا انداختم و نشستم تو ماشین . درو بستم و شوگا ماشینو روشن کرد

**

Jungkook:

میشه گفت هنوز تو فکر دست اون پسر بودم
سر میز شام نشسته بودیم
سکوت عجیبی بینمون بود که تهیونگ با این جمله شکستش
_جونگکوکا امشب میخوام برم پارتی توام میای؟
+به نظرت من حوصله پارتی دارم؟
_ بیا خوش میگذره یه حال و هوایی هم عوض میکنی
"حوصله بحث نداشتم تهیونگ خیلی لجباز بود"
+باشه ولی زود برمیگردیم


رفتم تو اتاقم و اماده شدم و رفتم سمت اینه
از استایلم راضی بودم :)
با سرعت رفتم طبقه پایین و با تهیونگ حرکت کردیم.

تقریبا رسیده بودیم و بارون هم شرو به بایردن کرده بود

همین که داخل شدیم متوجه شدم درواقع یه گی باره

تهیونگ که زود رفتو مشغول رقصیدن شد
+هی تهیونگ من میرم یه جا میشینم
_برو برو منم بعد میام
ازش دور شدم
رفتم یه بطری ابجو گرفتم . سعی کردم یه جای خلوت پیدا کنم
رفتم یه گوشه و رو مبل نشستم
در بطری اب جو رو باز کردمو سر کشیدم
همین که سرمو پایین اوردم اولین چیزی که دیدم یه عروسک هات بود
به خودم اومدم دیدم همون پسره جیمین بود
"فاک این چرا انقدر جذاب شده؟!"
به حرف خودم لعنتی فرستادمو دوباره نگاش کردم
پیش یه پسر دیگه بود
تو این فکرا بودم که یهو یکی بطری ابجو رو از دستم کشید بیرون
برگشتم دیدم تهیونگه که در حال نشیتن داره بطریو سر میکشه
_هی چته به چی فکر میکنی؟
+جیمین جونتم اینجاس!
با سرم به سمت جیمین اشاره کردم
رد نگاهمو دنبال کرد و بش رسید
_عه بچمم اینجاس برم پیشس
+نه به نظرم نرو مزاحم عشق بازیش با دوست پسرش میشی
_جرم نده . تو نمیای؟
+نه من نمیام خودت برو
_هرجور میلته
بعدم خدشو از لای پسر و دخترا به جیمین رسوند
از دور نگاهشون میکردم که چقدر بهم نزدیکن

از سرو صدای زیاد سر درد گرفتم .
سرمو رو کاناپه تکیه دادم و نوشیدنیمو نوشیدم

_________________

به نظرم کافی بود
دنبال تهیونگ میگشتم که برگردیم خونه یا حداقل بهش اطلاع بدم که خودم دارم میرم....
یکی از دوستاشو دیدم
_هی تهیونگ‌ کجاست؟
+نمیدونم احتمالا طبقه بالاست
به طبقه بالا و بعد به پله ها نگاه کردم...
رفتم طبقه بالا و سعی کردم پیداش کنم
ولی پیداش نبود
سعی کردم باهاش تماس بگیرم ولی خاموش بود
خاستم برگردم پایین که صدایی به گوشم خورد
سعی کردم جای صدا رو تشخیص بدم...
سمت یکی از درا که رفتم صدا واضح تر شد...

صدای جیمین و یه پسر دیگه بود
صدای اون کیتن وحشیو خوب ملکه ذهنم شده بود!
سعی کردم متوجه حرفاشون بشم:
_ولم کن
+کجا کیتن کوچولو؟ خیلی وقته منتظر امروزم
_سیک بابا اخه کی به تو پا میده؟
+این لباتو همین الان میخام
نزاشتم حرفشو کامل بزنه که درو یهو باز کردم و با صحنه رو به روم اخمام رفت تو هم:
مردی هیکلی سعی داشت جیمینو به سمت خودش بکشونه با یه دستش دستشو سفت گرفته بود و با دست دیگش فک جیمینو گرفته بود و به سمت صورت خودش میبرد
رو زانوی شلوار جیمین تا رونش پاره شده بود و پای خوش و فرم و سفیدشو به نمایش میذاشت

مرد هیکلی با دیدنم اخماش رفت توهم و گفت:
_تو دیگه از کدوم گوری اومدی؟ بهتره بری مزاحم ما نشی
+خیله خب میرم و مزاحمتون نمیشم :)
لبخند ملیحی زدم و وانمود کردم دارم درو میبندم ولی یهو سمتش برگشتم و مشتی تو صورت مرد خالی کردم
خواست بلند شه که گلدون شیشه ای رو از روی میز کنار در برداشتم و تو سرش شکوندم
که مرد دوباره افتاد
بعدم با مشت و لگد افتادم به جونش.....
جیمین اومد سمتم و گفت
_جونگکوک بسه ولش کن
+این جای تشکرته؟
_باشه باشه فقط ولش کن
نمیدونم چرا یهو بغض کردو فوری از اتاق رفت بیرون...
بیخیال مرد زیر پاهام شدم و رفتم دنبالش...
تو راهرو دستشو از پشت محکم گرفتم و گفتم:
_ها؟ چیه؟ نکنه خودت میخواستی به فاکت بده؟
از عصبانیت دستشو یکم پیچوندم
+دستمو ول کن

فشار دستمو شل کردم که دیدم از حال رفت
چرا دلم یهو لرزید؟
چرا احساس ضعف کردم؟
چرا نقطه ضعف نشون میدادم؟
دست پاچه شدم و فوری دستمو گذاشتم زیر پاش و بلندش کردم

گذاشتمش تو ماشین و خودمم سوار شدم
************

Jimin:
چشامو اروم باز کردم
احساس سبکی میکردم
یه نگاه به بدن خودم کردم دیدم لُختم.
اطرافمو انالیز کردم
رو تخت تو اتاقی که نمیشناختم دراز کشیده بودم
_شت اینجا کجاست؟
×به هوش اومدین اقای پارک؟ حالتون چطوره؟
"این مرتیکه پیری دیگه کیه؟"
از لباساش حدس زدم دکتره
اتفاقات چند ساعت پیش از سرم عبور کردند
_من کجام ؟
دکتر بی توجه به حرفام از اتاق رفت بیرون و انگا سر صحبتش رو با کسی شروع کرد.
ولی صدا اشنا بود!
اره لعنتی صدای جونگکوک بود
یعنی اینجا خونه اونه؟

گربه وحشیWhere stories live. Discover now