part:3

792 119 17
                                    

جونگکوک

بچه ها همه روی تخت نشسته بودن و من قدم رو اونور اینور میرفتم
یعنی چه اتفاقی افتاده بود که الکسا هول کرد و با عجله رفت و گفت نریم پایین؟

هیومین همونجور که زانوهاش و بغل کرده بود با صدای لرزونی گفت:بچه ها به این قضیه حس خوبی ندارم!
مونیک:دقیقا؛اصلا نمیتونم تمرکز کنم و بفهمم چیکارمون دارن!

همونجور که سرمو تکون میدادم یه صدای دادی یهو باعث شد که جیمین سرشو فشار بده و یه ناله آروم بکنه
=یعنییییی چیییییییی؟
همه با تعجب به جیمین که به صدای اون داد واکنش نشون داده بود نگاه کردیم جین که زودتر از ما به خودش اومده بود ‌سریع بغلش کرد و سرشو آروم نوازش کرد و گفت
جین:آروم باش عزیزم،آروم باش،چت شده؟

جیمین دوباره یه ناله آروم کرد و گفت
جیمین:نمیدونم،یهو بدنم درد گرفت،آیی.
جین روی موهاش و بوسید و گفت
جین:آروم باش،الان بهتری؟
جیمین سرشو تکون داد و نفس عمیقی کشید
دیگه این قضیه زیادی داشت کش پیدا میکرد و این خیلی خسته کننده و عجیب بود

آماندا یهو از جاش پرید و بلند گفت
آماندا:من دیگههه نمیتونم تحمل کنمممم!
بعد رفت نزدیک در و محکم بازش کرد که خورد به دیوار و صدای بلندی ایجاد کرد چشمام گرد شد الکسا گفته بود نریم بیرون این چرا اینجوری کرد؟

مونیک دویید و ماهم پشته سرش همینجوری داشتیم میفرتیم پایین بلند گفتم
جونگکوک:آمانداااا،وایسا الکسا گفت نریم پایین.
آماندا سریع تر حرکت کرد و گفت
آماندا:من دیگه مخم نمیکشه،یعنی چی تو اتاق بمونیم نریم پایین،مگه زندانی چیزی گرفتن مارو... آآآآآآآآآ مامانننننن.

همینجور که داشت غرغر میکرد یهو پاهاش پیچ خورد و داشت میوفتاد سریع رفتم پشتش و پیراهنش و کشیدم ولی چون اون داشت از روبه رو میوفتاد نتونستم نگهش دارم و خودمم داشتم میوفتادم که یکی از پشت پیراهنم و کشید برگشتم دیدم مونیک پشتم و گرفت ولی مثل اینکه اونم نتونست و هیومین پشتش و گرفت ولی نمیدونم چرا اونم نتونست جیمین پشتش و گرفت و بعدشم جین،جین همونجور که دو دستی پیراهن جیمین و گرفته بود غر زد

جین:چرا یهو انقدر سنگین شدین شماااا؟مگه چی میخورین که انقدر وزنتون اندازه وزن فیل شده؟آدم انقدر چاقال...
آماندا بلند جیغ زد و گفت
آماندا:منو بکش بالااااا،شکمم درد گرفتتتتت.
هممون بلند موافقت کردیم و اون بلند جیغ زد
جین:نمیتونم دیگههههه‌...
بعدشم بووم همه افتادیم رو همدیگه

آماندا جیغ زد
آماندا:بلندشین از روم،له شدممممم.
همه بلند شدیم و بعد آماندا با موهای بهم ریخته و صورت قرمز و دیدیم که داشت برزخی نگامون میکرد
جونگکوک:چیه؟
آماندا همونجور که موهاش و با حرص کنار میزد گفت
آماندا:چیه؟چیه؟پنج تا مرد گنده نتونستین یه دختر ظریف و بلند کنین؟خجالت بکشین.
مونیک اخم کرد و گفت
مونیک:اولا ما پنج تا مردی که داری میگی گنده ایم و نگاه کن و بعد حرف بزن،دوما تویی که میگی ظریفی اندازه خوک وزن داری بعد میگی ظریفم؟خجالت بکش.

با بچه ها بلند زدیم زیر خنده،آماندا نگاه خریدارانه ای به مونیک کرد و با نیش خند گفت
آماندا:البته از توی لاغر مردنی نمیشه انتظاری داشت،فقط یه چی لاپات داره رشد میکنه که میتونم شرط ببندم اندازه لوبیاست.
با این حرفش همه باتعجب بهش نگاه کردیم که صدای خنده ی دخترانه ای رو شنیدم

همه برگشتیم و الکسا و پنج تا پسر و یه دختر و دیدیم،که دارن با تعجب و اخم نگامون میکنن
آی اینا چقدر آشنان!
اینارو کجا دیدمممم.....
آه..درسته اینا همونایین که تو دانشگاه غوغا کرده بودن

اینا اینجا چیکار میکنن
همینجور داشتم با خودم حرف میزدم که صدای کلفتی این سکوت مزخرف و از بین برد
نامجون:اینجا چخبره؟
جین یه تای ابروش و بالا انداخت و با لحن تخسی گفت
جین:ببخشید ما باید این سوال و از شما بپرسیم..یکی بگه ما اینجا چیکار میکنیم؟اصلا اینجا کجاست؟شماها کی هستین؟چرا مارو اون بالا گذاشتین و ول کردین؟

باتعجب به جین نگاه کردم این نفساشو از کجا میاره؟
چه سریع گفت حرفاشووو..
همونی که جبن جوابشو داد سری تکون داد و گفت
نامجون:اممم،راستش ما وقتی وارد مدرسه شدیم یه حسه قویی مارو کشوند سمت شما وقتی داشتیم‌دنبال شما میگشتیم که دیدیمتون داشتین از هوش میرفتین ماهم شما رو آوردیم به عمارتمون تو سرزمین ماه قرمز بعدش به طبیب خانوادگیمون گفتیم بیان شمارو درمان کنن وقتیم که به هوش امدید طبیبمون متوجه چیزی شدن و...

با کنجکاوی نگاش کردم وا؟پس چیشد؟بقیش؟
جیمین گفت
جیمین:چیزی شدن و؟بقیش؟
پسره (نامجون)یه نگاه کلی به ما کرد و گفت
نامجون:تشخیص داده که اونجور که شما بهش توضیح دادین ما..ما..هوففف..خب ما جفته همدیگه ایم.

همه باهم تقریبا جیغ زدیم و گفتیم:جفتتتتتت؟

================
عزیزانم خیلی ازتون ممنونم که این فیک و میخونین 🙏لطفا نظراتتون و درباره ی قلمم و این فیک بگین و ازم حمایت کنین
در آخر مواظب سلامتیتون باشین🤍

10:Vote
♥️

my moonWhere stories live. Discover now