روی تخت کینگ سایز مشکی وسط اتاق نشسته بود.
به همه چی فکر میکرد تهیونگ اره تهیونگ همه چیز اون بود.
میدونین هر کسی جای جئون جونگ کوک بود باور کنین ن فقط کیم تهیونگ رو با ی تیر خلاص میکرد بلکه تیکه تیکه اش هم میکرد و میداد تا سگای نگهبان خونه اش بخورنش.
ولی اون جونگ کوکه کسی که یهو تصمیم میگیره ولی ن با عقلش ن با منطقش با قلبش.
سردرد داشت و این بعد از کلی فکر کردن و چند روز نخوابیدن کاملن منطقی بود.
تصمیم گرفت حموم بره و دوش بگیره تا فکرش آزاد شه.
.
.
.
بند حوله رو دور بدن عضله ایش محکم کرد و با حوله بنفشی که از توی کشو برداشت موهای مشکی رنگش رو خشک کرد.از توی کمد ی تی شرت مشکی و شلوارک مشکی برداشت و بعد از پوشیدن خودش رو روی تخت مشکی رنگش پرت کرد و به خواب فرو رفت.
.
.
.
صدای زنگ خونه کل خونه رو فرا گرفته بود و اون هیچ ایده فاکی نسبت به اینکه کی مزاحم خوابش شده و اون خدمتکارای فاکی تر کجان نداشت.از روی تخت بلند شد و تلو تلو خوران خودش رو ب در رسوند و بدون نگاه کردن ب چشمی در ، در رو باز کرد و با چشم های بستش به طرف اولین کاناپه رفت و روی اون جا گرفت.
صدای خنده های ریزی میومد صدای خنده هایی ک گوشاش برای شنیدنش مشتاق بودن و قلب هیجان زده اش با سرعت هزار به قفسه ی سینه اش میکوبید.
جونگ کوک فکر میکرد که داره رویا میبینع ولی وقتی همه اتفاقای دیشب جلوی چشماش به رقص در اومدن به سرعت چشماش رو باز کرد و اره درسته اون تهیونگ بود.
تهیونگ یک تی شرت سبز و یک شلوار مشکی جذب پوشیده بود و اوه اون داشت با جونگ کوک چیکار میکرد؟!
جونگ کوک محو زیبایی های الهه اش بود ، الهه ای که هر لحظه اون رو میپرستید.
جونگ کوک دیوانه وار عاشق بود حتی حاضر بود که خودش بمیره ولی اون خنده ها پا برجا بمونه.
÷جونگ کوک شی ببخشید که صبح مزاحمت شدم.
با این حرف تهیونگ جونگ کوک از افکارش بیرون اومد و فاک اون لعنتی داشت برای اینکه صبح جونگ کوک رو زیبا کرده بود عذر خواهی میکرد؟!
تهیونگ با اون لبخند خجالتیش پرستیدنی تر میشد و این جونگ کوک بود که با نگاهی که از توش قلب پرتاب میکرد به تهیونگ خیره شده بود.
+یاا این حرفو نزن اصلنم مزاحم نیستی. بشین تا من برم برات ی چیزی بیارم بخوری.
جونگ کوک بلند شد و اول به طرف سرویس رفت تا دست و صورتش رو بشوره و بعد از اون وارد آشپزخونه شد و ی هات چاکلت برای تهیونگ درست کرد و برای خودش هم یه قهوه.
KAMU SEDANG MEMBACA
𝒕𝒂𝒓𝒈𝒆𝒕"𝐤𝐨𝐨𝐤𝐯"
Fiksi Penggemar«هدف» هدف شناسایی شد وایسا...چرا قیافش اشناست؟! اون واقعن هدف منه؟؟! نه...اون نمیتونه باشه! couple:kookv ژانر: معمایی،هپی اند،اسمات،اکشن،رمنس نویسنده: setayesh1845