کلافه بودم....
دستی توی سرم کشیدم
هیچجوره توی کتم نمیره که با یه امگا ازدواج کنم
من این وصلتو قبول نمیکنم
همون لحظه در باز شد و مادرم وارد اتاق شد
تعظیم کردم اومد نزدیکم+جونگ کوک اماده باش آخر این هفته باید ازدواج کنی و کیم تهیونگ وارث پک V رو همسرت اعلام کنی
_مامان اکن یه امگاعه و نمیتونه یه پکو اداره کنه و من یه خون آشام توی هیچ کتابی نیومده که خون آشام به یه گرگ امگا ازدواج کنه این اشتباهه
+جونگ کوک با من بحث نکن لطفا کیم تهیونگ هیچ نقصی نداره فقط یه امگاس_مشکل من همینه من اصلا دوستش ندارم
+چش مگه تو باید دوستش داشته باشی؟همینکه باعث میشه پکمون به قدرتمند ترین پک کل خوناشما بشه کافیه برام_اما مادر...
+کافیه جونگ کوک نمیخوام بیشتر بشنوم هر کاری کنی اون بهتر از اون توله خون اشامیه که همش کنارش پلاسی
_راجب جیمین درست صحبت کن مامان
+مگه دروغ میگم؟؟؟بگو دروغ میگی...اون یه خوناشام معمولیه از زیر دستاست و با ازدواج باهاش هیچی به پک اضافه نمیشه
هیچی نگفتم فقط عصبانی بودم من جیمینو دوست داشتم و نمیتونستم تحمل کنم اینارو بهم بگن
مادرم رفت
و زدم بیرون به سمت اتاق جیمین حرکت کردم
و بدون در زدن وارد شدم
فقط یه لباس ک تا روی رونشو پوشیده بود تنش بود
لب زد
+هی کوک نباید بیای داخ....
نزاشتم حرفش تموم شه بغلش کردم و از زمین جداش کردم...
خندید و گفت
+هی بس کن شیطون
_جیمین معذرت میخام اما نمیتونیم ازدواج کنیم باهم من مجبورم با یکی دیگه ازدواج کنم اما عاشقتم+درک میکنم کوک..اگر تو بخوای میتونم کنارت بمونم این فقط یه ازدواج واس پکه نه بیشتر و میدونم تهیونگ هم پسری نیست که درک نکنه
از حرفای جیمین تعجب کردم
_یعنی باهاش کنار میای؟+راستشو بخوای من تهیونگو میشناسم اون دوست دوران بچگیمه ما باهم کلی خاطره داریم اون خیلی پسر خوبیه
_اوم میبینیم فقط میخوام بگم اگر مجبور نبودم اینکارو نمیکردم معذرت میخوام جوجه من
لبامو با اون لبای خوش فرم بزرگش بوسید آرامشم بیشتر شد
+نگران نباش کوکی من درک میکنم این لازمه باید اینکارو کنی منم بودم همینکارو میکردم
به سختی ازش دلکندم به خودم افتخار کردم که اینقدر عشقم با درکه خوشحالم که ناراحت نشد...
اما هنوزم نمیمتونستم هضم کنم که تهیونگو به عنوان همسرم انتخاب کنم
یادم میاد توی مدرسه یه کیم تهیونگ بود سال پایینی من بود که همیشه اذیتش میکردن خیلی ضعیف بود و ارشدا براش قلدری میکردن اخرشم مدرسه رو ول کرد و از جامعه فاصله گرفت
ESTÁS LEYENDO
Kookv My Painful Heart🖤
Fanficخلاصه : رئیس پک خون آشام ها باید برای قویتر شدن پک با یه امگا ازدواج کنه و خون اشاما نمیتونن از گرگینه ها تغذیه کنن اما... اما کوک قلبش یکی دیگه رو .... سرنوشت با امگایی که قراره با یه خون آشام زندگی کنه چه خواهد کرد؟!... اصلا گرگو خون اشام ها میتو...