part 19

88 15 16
                                    

نامجون :
چند روزی از مردن اریک میگذشت....تو این مدت همه چی سر روالش بود و تهیونگ نقششو برای همه گفته بود....
کشتن دیوید باعث ارامش جین میشد....
تهیونگ تو این مدت خیلی عادی رفت و امد کرد و یه شرکت دارو سازی زد....هم برای پوشش خودمون و هم برای اینکه بتونه شراکتش با دیویدو شروع کنه.... ازمون خواسته بود هر وقت خواستیم بریم شرکت لنزای رنگی بزاریم و با یکم میکاپ چهرمونو تغییر بدیم...
امروز اولین جلسه با اعضای شرکت بود.....بعد اماده شدن تهیونگ سوییچی بهم داد و گفت
+ اوردن جونگکوک و هوسوک و جین با تو....منم یونگی و جیمینو میارم
باشه ایی گفتم و را افتادم سمت ماشین....بانی یونتانو سپرد دست مایکل اما دارک چون زیادی توله بود و نیازمند مراقبت با خودش اورد....خواست سوار ماشین بشه که هوسوک با خنده گفت
+ تاحالا ندیده بودم کسی با کت شلوار از در یه خونه ی میلیارد دلاری بیرون ییاد....بهترین تک تیر انداز تاریخ باشه....همزمان یه توله سگ دستش بگیره و در حالی که قربون صدقش میره بیاد و سوار ماشین میلیون دلاری بشه...
بانی کلی خندید...اما سریع چهره جدی ب خودش گرفت و گفت
+حالا که دیدی
با این حرفش صدای خندمون ماشینو پرکرد که با بوق بلندی ک تهیونگ کنار گوشمون زد ساکت شدیم و پشت سرش را افتادیم......
با دیدن ساختمون شرکت دهنم باز موند...
از تهیونگ کمتر از این توقع نمیرفت....
(((اهم....حتما باید بگم اینی ک الان میزارم عکس ساختمون شرکته؟)))

وارد شدیم و با پرستیژ کامل رفتیم داخل دفتر مدیریت که بانی روی مبل پهن شد و قهقهه زد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

وارد شدیم و با پرستیژ کامل رفتیم داخل دفتر مدیریت که بانی روی مبل پهن شد و قهقهه زد...هوسوکم کنارش ولو شده بود و میخندید به یونگی نگاه کردم ک دیدم با خنده ی ادامسیش داره به اون دوتا نگا میکنه...جیمین ماجرا رو پرسید ک بانی گفت
+داشتیم پشت سرتون میومدیم....یهو یونگی هیونگ با پوکر فیسی کامل گفت ((جوجه اردک زشت و همراهان)) تهیونگ با شنیدن این حرف افتاد دنبال یونگی....کاملا یاد تام و جری میفتادم...یا شایدم پت و مت...انقد دنبال هم دوییدن تا تهیونگ خسته شد و گفت
+ هر چقدم در بری تهش به هم میرسیم هیونگ....
هیونگ با عصبانیت وحشتناکی گفت که یونگی بازم خندید....اینبار تهیونگم بهش خندید و دعوای مسخرشون تموم شد....بعد یه دور همی کوتاه وقت جلسه رسید...اینبار برای جلوگیری از تیکه های یونگی دونه دونه و با فاصله وارد اتاق جلسه شدیم و منتظر کارمندا موندیم...چند دقیقه ایی گذشته بود که همشون اومدن تهیونگ از ابدارچی خواست برای هممون یه قهوه بیاره...بعد خوردن قهوه و یه سری صحبت راجب قوانین و معرفی سونگ یونگ به عنوان مدیر عامل جلسه تصنعیمون تموم شد....اما اصل ماجرای دیوید از دوماه بعد شروع شد....

انتقام 🔗🍷Where stories live. Discover now