نامجون :
چند روزی از مردن اریک میگذشت....تو این مدت همه چی سر روالش بود و تهیونگ نقششو برای همه گفته بود....
کشتن دیوید باعث ارامش جین میشد....
تهیونگ تو این مدت خیلی عادی رفت و امد کرد و یه شرکت دارو سازی زد....هم برای پوشش خودمون و هم برای اینکه بتونه شراکتش با دیویدو شروع کنه.... ازمون خواسته بود هر وقت خواستیم بریم شرکت لنزای رنگی بزاریم و با یکم میکاپ چهرمونو تغییر بدیم...
امروز اولین جلسه با اعضای شرکت بود.....بعد اماده شدن تهیونگ سوییچی بهم داد و گفت
+ اوردن جونگکوک و هوسوک و جین با تو....منم یونگی و جیمینو میارم
باشه ایی گفتم و را افتادم سمت ماشین....بانی یونتانو سپرد دست مایکل اما دارک چون زیادی توله بود و نیازمند مراقبت با خودش اورد....خواست سوار ماشین بشه که هوسوک با خنده گفت
+ تاحالا ندیده بودم کسی با کت شلوار از در یه خونه ی میلیارد دلاری بیرون ییاد....بهترین تک تیر انداز تاریخ باشه....همزمان یه توله سگ دستش بگیره و در حالی که قربون صدقش میره بیاد و سوار ماشین میلیون دلاری بشه...
بانی کلی خندید...اما سریع چهره جدی ب خودش گرفت و گفت
+حالا که دیدی
با این حرفش صدای خندمون ماشینو پرکرد که با بوق بلندی ک تهیونگ کنار گوشمون زد ساکت شدیم و پشت سرش را افتادیم......
با دیدن ساختمون شرکت دهنم باز موند...
از تهیونگ کمتر از این توقع نمیرفت....
(((اهم....حتما باید بگم اینی ک الان میزارم عکس ساختمون شرکته؟)))وارد شدیم و با پرستیژ کامل رفتیم داخل دفتر مدیریت که بانی روی مبل پهن شد و قهقهه زد...هوسوکم کنارش ولو شده بود و میخندید به یونگی نگاه کردم ک دیدم با خنده ی ادامسیش داره به اون دوتا نگا میکنه...جیمین ماجرا رو پرسید ک بانی گفت
+داشتیم پشت سرتون میومدیم....یهو یونگی هیونگ با پوکر فیسی کامل گفت ((جوجه اردک زشت و همراهان)) تهیونگ با شنیدن این حرف افتاد دنبال یونگی....کاملا یاد تام و جری میفتادم...یا شایدم پت و مت...انقد دنبال هم دوییدن تا تهیونگ خسته شد و گفت
+ هر چقدم در بری تهش به هم میرسیم هیونگ....
هیونگ با عصبانیت وحشتناکی گفت که یونگی بازم خندید....اینبار تهیونگم بهش خندید و دعوای مسخرشون تموم شد....بعد یه دور همی کوتاه وقت جلسه رسید...اینبار برای جلوگیری از تیکه های یونگی دونه دونه و با فاصله وارد اتاق جلسه شدیم و منتظر کارمندا موندیم...چند دقیقه ایی گذشته بود که همشون اومدن تهیونگ از ابدارچی خواست برای هممون یه قهوه بیاره...بعد خوردن قهوه و یه سری صحبت راجب قوانین و معرفی سونگ یونگ به عنوان مدیر عامل جلسه تصنعیمون تموم شد....اما اصل ماجرای دیوید از دوماه بعد شروع شد....
YOU ARE READING
انتقام 🔗🍷
Actionضعف....این کلمه مثل خنجر میمونه... ضعیف باشی میمیری... اگر ضعیف نبودی اون نمیمرد... اگه ضعیف نبودی جرات نمیکرد سمت چیزایی که واست عزیزن بره... پس بلند شو.... قدرت بگیر امپراطوری خودتو بساز... کاری کن همه از تو ضعیف تر باشن... انتقام بگیر....