𝗡𝗼𝗺𝗶𝗻 : 𝗯𝗲𝘀𝘁𝗳𝗿𝗶𝗲𝗻𝗱𝘀

638 80 29
                                    


«جمین»
نگران به دختری که کنار جنو نشسته بود نگاه میکرد ولی با بلند شدنش از کنارش نفس عمیقی کشید و لبخند زد،این سومین باری بود که تو این شب استرس میکشید،محبوبیت بیش از اندازه دوست صمیمیش بین دخترا مایه عذاب جمین بود،هرچند این مهمونیارو ترتیب میداد تا اون با یه دختر جور بشه،به نظر خودش این بهترین راه بود که حس چند سالش به دوست صمیمیش از بین بره،چندباری به اعتراف حسش فکر کرده بود ولی خیلی چیزا مانعش میشد،از وقتی باهاش دوست شده بود دخترای زیادی رو دیده بود که جنو باهاشون وقت میگذروند ولی حتی اوناهم
چیزی جز یه رابطه به شبه نبودن، اهمیتی به بودن تو رابطه طولانی مدت نمیداد و حتی اگرم میداد جمین مطمئن بود جنو نمیخواد رابطه ای رو با یه پسر شروع کنه،هربار هرکی اونارو به اشتباه یه زوج خطاب میکرد جنو زود تصحیحشون میکرد و جمین نمیتونست بگه این ناراحتش نمیکرد،لیوان توی دستشو سر کشید و سمتش رفت تا از فکر وخیال درش بیاره،دستشو دور گردنش انداخت،همیشه این کارو میکرد،با این که همه میدونستن اونا مهم ترین آدمای زندگی همدیگن ولی جمین بازم دوست داشت با این جور کارا به همه نشون بده که جنو مال اونه،هرچند نه اونجور که خودش میخواست
+حوصلت سررفته؟
-نه خوبه...به تو خوش میگذره؟
سرشو تکون داد وبهش خیره شد،در واقع داشت صداهای درونش که بهش میگفتن جنو رو ببوسه نادیده میگرفت،احتمالا بخاطر لج کردن با اون صداها پرسید
+نتونستی طلسمو بشکنی؟
-هنوز سر شبه نگرانش نباش
+خوبه خیالم راحت شد که بیخیالش نشدی
میدونست بیشتر ازون نمیتونه اون مکالمرو ادامه بده پس از جاش پا شد،یه لیوان دیگه از آبجو های روی میز برداشت و سعی کرد برای یه لحظه هم که شده بدون فکر کردن به جنو از مهمونی لذت ببره
«جنو»
جنو خسته از شلوغی مهمونی با سیمای گیتارش ور میرفت،اون از شلوغی بدش نمیومد ولی ترجیح میداد به جای این همه آدم این تایم رو با دوست صمیمش بگذرونه،درواقع وقت گذروندن با جیمنو به هرچیزی توی دنیا ترجیح میداد،ولی خب نمیتونست مقابل جمین که ازش میخواست یه مهمونی تو خونش بگیره نه بگه،اگه میخواست حرف خودشو نقل قول کنه درواقع مهمونی گرفتن برای خود جنو خوب بود،چون بهش کمک میکنه یه دوست دختر برای خودش پیدا کنه وطلسم چندساله سینگلی رو بشکنه،البته جنو به این چرندیات اهمیتیی نمیداد تنها چیزی که اون بهش اهمیت میداد دیدن لبخند جمین بود و خب هزینه یه مهمونی هم برای جنو چیز بزرگی نبود،میشد بگی اون بین دخترا محبوب بود،حتی همین شبم چند تا دختر به بهونه های مختلف نزدیکش شده بودن که بعد از چند دقیقه بی اهمیتی جنو ازش دور شدن،اون هرچیزی که بگی رو داشت؛قیافه جذاب،هیکل عالی ،موقعیت اجتماعی،ثروت،اخلاق خوبشم باعث میشد خیلی راحت تو دل بقیه جا بگیره پس این چیزی که جمین به اصطلاح طلسم سینگلی میخوندش ربطی به این چیزا نداشت،اگه یکم فکرشو به کار مینداخت میفهمید که این طلسم دقیقا از وقتی خودش وارد زندگی جنو شده شروع شده،سال اول دبیرستان؛عشق؟خود جنو هم نمیدونست حداقل نمیخواست اسمشو عشق بزاره ولی میدونست این یه حس معمولی نیست،اون میتونست هرچیزی که داره رو فدای خنده های جمین کنه،و میتونست همرو کنار بزاره تا فقط وقتشو با اون بگذرونه،جمین هم دوسش داشت،جوری که همه بار اول اونارو با یه زوج اشتباه میگرفتن،هرچند جنو از زوج خطاب شدن با جمین خوشحال میشد ولی تقریبا مطمئن بود جمین همچین حسی بهش نداره پس سعی به پنهون کردن حس خودش کرده بود و موفق هم بود،دست خودش نبود ولی هربار با دختری سرقرار میرفت نمیتونست از مقایسه کردن اون با جمین تو ذهنش دست برداره پس به اصطلاح دوسدختراش همه به یه قرار یا یه شب گذروندن ختم میشد،با دست جمین که دور گردنش حلقه شد از توی فکرو خیال درومد
+حوصلت سررفته؟
-نه خوبه...به تو خوش میگذره؟
جمین که احتمالا بخاطر الکل توی خونش خیلی خوشحال به نظر میرسید سر تکون داد،جنو با دیدن قیافه شیطونش نتونست جلوی لبخند زدنشو بگیره
-خوبه
+نتونستی طلسمو بشکنی؟
لبخند از روی چهره جنو محو شد،هرچقدم با خودش میگفت با این وضعیت مشکلی نداره،ولی اینکه کسی که دوسش داره همچین چیزایی ازش بپرسه یجورایی ناراحتش میکرد
-هنوز سر شبه نگرانش نباش
+خوبه خیالم راحت شد که بیخیالش نشدی
شونه جنو رو فشار داد و از جاش پا شد و دوباره ازش دور شد
*چند ساعت بعد*
به خاطر زیاده روی کردن حالش خوب نبود پس سمت دستشویی رفت تا آبی به صورتش بزنه،ولی با باز کردن در جمینو دید که به دیوار تکیه داده بود و لبای پسری که دستاش کمرشو احاطه کرده بودن رو میبوسید،جنو همونجور که درو میبست چشماشو بست و نفس عمیقی کشید، عادتش بود،پسر جذابی دوروشون نبود که جمین باهاش لاس نزده باشه یا نخوابیده باشه و از نظر جنو هم همه اون پسرا باید از خداشون میبود که دستشون به پسری مثل جمین بخوره،اون اینو نمیخواست،درواقع ازش متنفر بود،از فکر اینکه دست کسی به بدن بی نقص جمین بخوره دیوونه میشد وای در هر صورت نمیتونست از دستش عصبانی یا ناراحت شه،اینجوری نبود که اون بهش تهعدی یا چیزی داشته باشه،ولی از خودش چرا،خیلی از خودش عصبانی میشد که بخاطر ترسو بودنش باید هرروز ببینه که جمین با کسی به غیر خودش میخوابه،هرچند میدونست حرکت بچگانه ایه ولی دوباره در دستشویی رو باز کرد این بار به عمد و طولانی تر که شاید متوجهش بشن و از کارشون دست بکشن و البته موفق هم بود،جمین با دیدن جنو دستپاچه شد و اون پسرو از خودش جدا کرد،هرکس دیگه ای هم جای اون پسر بیچاره بود میدونست که نمیتونه جو رو تحمل کنه پس از اونجا خارج شد،جنو نزدیکش شد،صورتاشون فاصله خیلی کمی باهم داشت اونم وقتی جنو با چشمای خمار و نیمه هوشیارش نگاش میکرد که باعث شده بود جمین نفسشو حبس کنه،جنو سمتش خم شد و با دیدن جمین که چشماشو بسته پوزخند زد،دستمال کاغذی رو از کنارش برداشت و دوباره عقب رفت ،صورت جمینو تو دستش گرفت و با دست دیگش دستمالو رو لبش کشید که باعث شد چشماشو باز کنه
-نمیخوام لبات با لبای دیگه ای کثیف بشه،اینا خیلی بیشتر ارزش دارن
جمین از تک تک حرکات جنو تعجب کرده بود و بیشتر از همه از جوری که به لباش خیره شده بود ولی قبل از اینکه بتونه فکری کنه یا چیزی به زبون بیاره لبای جنو به لباش چسبیدن و صورتش با دستای بزرگش احاطه شدن،جمین همراهیش کرد و دستاشو روی کمر جنو کشید و زیر تیشرت مشکیش برد،بعد ازینکه به خودش اومد اونو از خودش جدا کرد،هرچقدرم که تو این چند سال منتظر این لحظه بود نمیخواست یه حرکت از روی مستی و جنو فردا ازش پشیمون باشه،ولی جنو که با این حرکت حرصی تر شد اونو محکم تر به خودش چسبوند
-به هرکی اجازه میدی ببوستت ولی من نه؟
با دیدن جمین که ترسیده بود خودشو عقب کشید نفس عمیقی کشید ازونجا خارج شد و درو محکم پشتش کوبید،ساعت نزدیک پنجو نشون میداد افراد کمی توی خونه مونده بودن و اوناهم اونقدر مست بودن که مجبور بودن شبو تو خونه جنو بمونن،سروصدای دی جی تقریبا خاموش شده بود پس جنو بدون توجه به افراد توی خونه به طبقه بالا رفت و خودشو روی تختش انداخت،سرش داشت میترکید،به خاطر همین بود که توی مهمونیا خیلی نمیخورد ولی امشب به خاطر دلیلی که خودشم نمیدونست زیاده روی‌کرده بود،کشوی کنار تختشو باز کرد و یه قرص برای سردردش خورد،زیاد قرص نمیخورد و اینارو هم جمین براش خریده بود،به گفته خودش برای وقتایی بود که جنو سر درد داشت و اون پیشش نبود تا حالشو بهتر کنه،متاسفانه هرکاری میکرد که یاد اتفاقی که چند دقیقه پیش افتاده بود نیوفته شکست میخورد،نمیتونست به این فکر نکنه که شاید جمین بخاطر این کارش ازش متنفر شه،چشماشو بست و همونجور که دراز میکشید نفس عمیقی کشید،معمولا اونی که تو مهمونیا حواسش بهش بود جنو بود ولی الان که کلی پسر و دختر مست اون پایین بودن،جمین به اندازه ای هوشیار بود که بتونه از پس خودش بر بیاد؟یا کسی ازش سو استفاده نکنه؟با قرار گرفتن دست ظریف روی کمرش به خودش اومد،انقدر تو افکارش غرق شده بود که متوجه نشد یه نفر وارد اتاقش شده،لازم نبود برگرده و صورتشو ببینه تا مطمئن بشه اونی که اینجوری بغلش کرده جمینه،وقتی باهم میخوابیدن اینکارو میکرد،عادت داشت توی خوابش یه چیزو بغل کنه،بعد از چند دقیقه جمین سکوت معذب کننده اتاق رو از بین برد
+راجب اتفاقی که قبل تر افتـ...
جنو با صدای آرومی حرفشو قطع کرد
-من مست نبودم
این چیزی بود که جنو ازش میترسید پس به زبونش آورد،میترسید تنها باری که جرئت اینکارو پیدا کرده بود برای جمین یه حرکت از روی مستی حساب بیاد،جمین لبخند زد،میدونست مست نبود،تمام حرکتای جنو رو حفظ بود ولی میخواست با شنیدن این از زبون خودش مطمئن شه،سکوت طولانی مدت جمین داشت جنو رو میترسوند ولی با قرار گرفتن جمین که روش خیمه زد خیالش راحت شد چند ثانیه به صورت جنو خیره شد و بعد فاصله صورتاشونو کم کرد ولی قبل از اینکه لباشون به هم برسه جنو پوزخندی زد، با یه حرکت اونو برگردوند و خودش روش قرار گرفت
-برای این خیلی صبر کردم،فکر نکن میزارم تو انجامش بدی
جنو زمزمه کرد و بالاخره بوسیدش

𝐊𝐩𝐨𝐩 𝐨𝐧𝐞𝐬𝐡𝐨𝐭(𝐈𝐭'𝐬 𝐠𝐚𝐲𝐩𝐨𝐩 𝐧𝐨𝐭 𝐤𝐩𝐨𝐩)Where stories live. Discover now