در حالی که داشت سعی میکرد همزمان شکلات توی دستشو گاز بزنه و به ساعت نگاه کنه با سرعت زیادی به سمت اتاق تمرین میرفت،بازم دیرش شده بود و مطمئن بود مربیش درس خوندنو بهونه خوبی برای دیر کردن کارآموزش سر تمرین نمیدونه پس همین که درو دید شتاب زده بازش کرد ولی بجای بقیه دوستاش،اعضای اون گروهو دید،در حالی که نفس نفس میزدن و بازوهای سفیدشون که به خاطر عرق کردن خیس شده بود برق میزد رو زمین نشسته بودن،هرچقدم دیرش شده بود با دیدن اون پسر اشنا با موهای بلوندی که تا روی گردنش رسیده بودن تو جاش میخکوب شد،چطور میتونست اینقدر جذاب باشه؟جمله ای که جونگین بعد از هر بار دیدن هیونجین به خودش میگفت،مینهو که از دیدن یه کارآموز تو اتاق تمرین خودشون متعجب شده بود پرسید
-میتونم کمکت کنم؟
جونگین دستپاچه گفت
-چی؟
به شماره در نگاهی انداخت و لعنتی به خودش فرستاد،با تته پته گفت
-سونبه نیم،من فکر کنم اتاق اشتباهی رو اومدم،ببخشد
هیونجین با شنیدن صدای اشنا سرشو بالا اورد و با دیدن جونگین پوزخندی زد،میشد گفت اونا قبلا چند تا دیدار باهم داشتن،دیدارایی که شاید نخوان بقیه راجبش بدونن،جونگین دستپاچه ای که باعث میشد کل قدرتو داشته باشه موردعلاقش بود و الانم اینجوری روبروش بود،جونگین همونجور که تعظیم میکرد از در خارج شد،هیونجین بدجور دلش میخواست دنبالش بره و اون پسر خجالتی رو دوباره درحالی که داره ناله میکنه ببینه ولی با صدای بنگ چان بلند شد تا ادامه تمرینو پیش بگیره،اون پنج تا یکی از بزرگترین بوی بندا بودن و حالاهم کامبک پیش روشون بود پس نمیتونستن هیچ وقتی رو تلف کنن،البته هیونجین اسمشو تلف کردن وقت نمیزاشت،شاید یه راهی برای تخلیه کردن استرس؟
.
.
.
.
جونگین بعد از دوساعت تمرین کردن بالاخره ایستاد،دستاشو رو زانو هاش گذاشت و خم شد تا بتونه نفس بکشه
-اوه سونبه نیم سلام
صدای بقیه کاراموزا رو شنید پس سرشو بالا اورد تا ببینه کی اومده بهشون سر بزنه و با دیدن هیونجین دوباره خشکش زد،جونگین اونقدر دست و پا چلفتی و خجالتی نبود ولی خب یه چیزی درباره هیونجین اون رو میخکوب میکرد
-من میخوام یکم تمرین کنم،فکر کنم کارتون تموم شده میشه اینجارو خالی کنید؟
حتی یه دقیقه هم از گفتن حرفش نگذشت که همه اونجا رو ترک کردن،جونگینم کولشو توی دستش گرفت تا بیرون بره ولی هیونجین درو پشت اخرین نفریم که اتاقو ترک کرد بست،کلید روی درو چرخوند وسمت جونگین برگشت که باعث تعجبش شد،همونجور که لبخند میزد به پسر کوچولو روبروش نگاه کرد،با هرقدمی که بهش نزدیک تر میشد اون عقب تر میرفت
-سـ..سونبه نیم
هیونجین لباشو خیس کردو با صدای اروم گفت
-اوه نگو که تو نمیخوایش
جونگین متوجه شد که دیگه نمیتونه ازین عقب تر بره،پشتش به دیوار میخورد و اون صورت بی نقص با چشمایی که الان خمار بهش نگاه میکردن روبروش بود
-سونبه نیم،قـ...قرار بود دفعه قبل اخریش باشه
هیونجین خم شد ،حتی نمیشد گفت که لبای خیسش با گردن جونگین فاصله ای داره
-چی میشه اگه نباشه؟
با نفس هیونیجن که به گردنش میخورد دستش رو به کمر هیونجین گرفت،تی شرتش اونقدر نازک بود که میتونست عضله های سفتشو احساس کنه،هیونجین که فقط منتظر اجازه از جونگین بود با بوسه هاش گردن جونگین رو قرمز کرد،بعد از چهار پنج بار دیگه میدونست باید چیکار کنه تا ناله های جونگینو بشنوه،جونگین همین الانشم میتونست سفت شدن دیکشو احساس کنه،دستشو توی موهای هیونجین برد
-هیـ..هیونگ
هیونجین به چشماش زل زد و دستای بزرگشو دو طرف صورتش گذاشت،لبای صورتی جونگینو بوسید و اونارو مکید،بعد از چند دقیقه لباش باد کرده و خیس شده بودن و فقط صدای نفس نفس زدنشون تو اتاق شنیده میشد،هیونجین بدون اینکه لباشونو ازهم جدا کنه دکمه شلوار جونگینو باز کرد و دستشو توی باکسرش برد با احساس کردن دیک سفت و خیس جونگین پوزخندی زد و با صدای ارومی گفت
-یانگ جونگین اینقدر دلت میخواد به فاک بری؟
ولی جونگین قبل اینکه بتونه جوابی بده با بالا پایین رفت دست هیونجین که دور دیکش حلقه شده بود ناله بلندی توی دهن هیونجین سر داد
هیونجین با یه حرکت بلندش کرد و روی میز گذاشت،جونگین در حالی که پاهاش دور کمر هیونجین حلقه شده بود تیشرت خودشو در اورد و بدن سفیدشو به نمایش گذاشت،هیونجین به سمت نیپلای برجسته شدش رفت و با زبونش اونارو خیس کرد
-هیونـ...هیونجین
هیونجین با شنیدن اسمش که با ناله از طرف جونگین صدا میشد هورنی تر شد،شلوار خودشو در اورد و باکسر جونگینو تا روی زانوهاش کشید،خم شد و روی کبودی هایی که از ده روز پیش مونده بودن و تقریبا داشتن پاک میشدن رو پررنگ کرد،سوراخ تنگ جونگین همین الانشم خیس بود پس واردشدن دوتا انگشت کشیده هیونجین توشون زیاد سخت نبود،ولی با واردشدن انگشتای بعدی ناخونای جونگین بود که کمر هیونجینو چنگ میزد و سعی میکرد صدایی از دهنش خارج نشه،هیونجین انگشتاشو خارج کرد و دیکشو روی سوراخ جونگین تنظیم کرد و با کامش اونو خیس کرد
-هیونگ لطفا،دیگه نمیتونم صبرکنم
با وارد شدن دیک هیونجین جونگین هرچقدم تلاش کرد نتونست جلوی ناله بلندشو بگیره،با هربار جلو و عقب رفتن دیک هیونجین داخلش کمر هیونجنو محکم تر چنگ میزد و صدای ناله هاش بلند تر میشد،هیونجین میدونست بیشتر ازین نمیتونه تحمل کنه پس دیکشو بیرون کشید و جونگینو روی زانوهاش روی زمین نشوند،جونگین زبونشو درورد و همونجور که با شیطنت به هیونجین نگاه میکرد اونو دور سر دیکش کشید،دستاشو دور دیکش حلقه کرد و اونو وارد دهنش کرد که باعث شد ناله ای از دهن هیونجین خارج شه،در حالی که نفساش سنگین شده بود موهای مشکی پسر کوچولو رو توی دستش گرفت و سرشو جلو و عقب برد،پسر خجالتی نیم ساعت پیش حالا تبدیل به کسی شده بود که فقط میخواست هیونگشو به ارضا برسونه،هیونجین به موهای جونگین چنگی زد و بعد کامش رو توی دهنش ریخت،جونگین همونجور که به چشمای هیونجین که بالا سرش بود نگاه میکرد سرشو عقب برد و زبونشو دور لبش کشید
نفس کشیدنشون کم کم داشت به حالت عادی برمیگشت ،هیونجین روی زمین کنار جونگین دراز کشید و دستشو توی موهاش برد،جونگین در حالی که به نیم رخ بی نقص هیونجین نگاه میکرد گفت
-این دیگه بار اخر بود
هیونجین سمتش برگشت،روی لب جونگین هنوز به خاطر چند دقیقه پیش خیس بود،پوزخند زد وگفت
-اوه فک نکنم
[Don't forget to like and comment]
YOU ARE READING
𝐊𝐩𝐨𝐩 𝐨𝐧𝐞𝐬𝐡𝐨𝐭(𝐈𝐭'𝐬 𝐠𝐚𝐲𝐩𝐨𝐩 𝐧𝐨𝐭 𝐤𝐩𝐨𝐩)
Fanfictionوان شات تقریبا از همه کاپلای کیپاپ🏳️🌈 من زیاد حرفه ای نیستم و فقط برای خودم مینویسم👈🏻👉🏻 امیدوارم دوست داشته باشین💓