به آدمای دورورش نگاه کرد،خیلی فرصت پیش نمیومد که همکلاسیاشو با این تیپ و قیافه ببینه چون معمولاً توی اینجور مهمونیا شرکت نمیکرد،این دفعه نتونسته بود برای هیسونگ بهونه ای بیاره و علاوه بر اون ،خودشم بدش نمیومد هرچند وقت یبار وقتشو اینجوری بگذرونه؛درسته که همیشه سرش تو کتابا و درساش بود ولی خب در هر صورت اونم یه بچه ۱۷ساله بود
البته اومدنش اینجا علت دیگه ای هم داشت؛در هر صورت هیسونگ نمیتونست زیاد جلوی جونگوون دهنشو بسته نگه داره پس وقتی اون ازش دلیل اصرارای زیادش برای اومدن به مهمونی رو پرسید نتونست نگه که جونگسونگ ازش خواسته که جونگوونو به مهمونیش بیاره.جونگ سونگ جزو پسرای معروف مدرسه بود و تقریبا هر ماه یدونه ازین مهمونیا به پا میکردجی-این جوری بود که هیسونگ اسمشو صدا میکرد-دوست ده ساله هیسونگ بود، اون دوره راهنمایی و سال اول دبیرستانشو تو آمریکا گذرونده بود بخاطر همین جونگوون از اول سال تحصیلی یعنی یکی دو ماه بیشتر نبود که باهاش آشنا شده بود ولی توی چند سالی که با هیسونگ رو میشناخت اسم جی رو زیاد ازش شیده بود
مشغول حرف زدن با بقیه مهموناش بود ولی فهمیدن اینمه هرچندوقت یکبار به جونگوون خیره میشد برای هیچکس سخت نبود؛جونگوون از جاش بلند شد و سمتش رفت،با نزدیکتر شدنش به جی لبخند اون هم بزرگتر میشد هرچند که سعی داشت پنهونش کنه.دستشو گرفت و برای اینکه توی اون شلوغی صداشو به جی برسونه تقریبا لبشو به گوش جی چسبونده بود
-دنبالم بیا
گفت و همونجور که جی رو دنبال خودش میکشید سمت راهروی خالی رفت،به دیوار تکیه داد و با کشیدن یقه جی سمت خودش لباشونو بهم رسوند،جی که تا اون لحظه هم متوجه منظور جونگوون نمیشد خودش رو جدا کرد و بهت زده پرسید
-دقیقا الان داری چیکار میکنی؟
جونگوون متعجب ار حرکت یهوییش بهش نگاه کرد
-چیه؟مگه به هیسونگ نگفته بودی از من خوشت میاد؟
جی کلافه سرشو تکون داد و نگاهشو از جونگوون گرفت،زیرلب چیزی به هیسونگ گفت که شنیدنش حتی برای جونگوونی که تقریبا ده سانت ازش فاصله داشت هم سخت بود
-مشکل چیه؟
جی نفس عمیقی کشید و کلافه گفت
-اینجوری نیست که ازت خوشم نیاد...ولی نه اینجوری...منظورم اینـ...
جونگوون ازش فاصله گرفت و مشغول مرتب کردن لباساش شد
-فرقش چیه؟باهم لاس میزنیم سه چهار تا قرار میزاریم و بعد به این مرحله میرسیم؛چرا زودتر انجامش ندیم؟من تو زندگیم چیزای مهم تری از غذا خوردن با یه غریبه دارمجی با تردید بهش نگاه کرد،هرچند دنبال همچین چیزی با جونگوون نبود ولی خب رابطه های یک شبه هم براش چیز جدیدی نبودن،حداقل این چیزی بود که توی این چند ماه تو مدرسه بخاطرش معروف شده بود.پس بدون اینکه بیشتر فکر کنه جونگوونو به دیوار پشتش چسبوند و همونجور که گردنشو گرفته بود بوسیدش،میشد گفت تنش بینشون از چند دقیقه پیش خیلی بیشتر شده بخاطر همین بدون اینکه لحظه ای متوقف شن-نه حتی وقتی که به اتاق میرفتن-از بوسیدن همدیگه دست نکشیدن
تنها صدایی که توی اتاق به گوش میرسید صدای بوسه های جی روی گردن جونگوون و ناله های آروم اون بود.با توقف یهوییِ جی،جونگوون سرشو بالا آورد و با تعجب بهش نگاه کرد
-چیشد؟
خود جی هم نمیدونست دقیقا چیشده ولی میدونست نمیتونه اینجوری با جونگوون بخوابه حالا به هر دلیلی که بود.جونگوون بخاطر سکوت طولانی جی-که حالا دقیقا روش خیمه زده بود-دوباره سوالشو پرسید
-چیشده؟
جی بدون اینکع جوابی بده از جاش بلند شد و جونگوونو بهت زده روی تخت پشتسر گذاشت
-اون پایینا مشکلی داری؟
جونگوون با شوخی پرسید ولی جی بازم بدون اینکه بهش جوابی بده سمت در رفت
-بیخیال..تظاهر کن این هیچوقت اتفاق نیوفتاده
-چی میگی؟....یا پارک جونگسونگ!
جونگوون با صدای بلند گفت ولی جی دورتر ازین بود که صداشو بشنوه
.
.
.
.
.
.
جونگوون همونجور که مشغول حل کردن تمرینای ریاضی بود با هیسونگ حرف میزد،درواقع این روشی بود که موقع امتحانا تمرکز بیشتری داشته باشه
-جونگوونا بهم گوش میدی؟
هیسونگ گفت ولی وقتی جوابی ازش نشنید مشغول کار کردن با گوشیش شد
-اوه راستی دیروز با جونگسونگ کجا رفتین؟
-اوه اون...هیچ جا
ریز خندیدو ادامه داد
-فکر کنم دوستت به یه دکتر احتیاج داره
-راجب چی حرف میزنی؟جونگسونگ مریض شده؟
جونگوون خواست جوابی بده ولی با صدایی که اسمشو صدا میزد متوقف شد
-جونگوون بیا حرف بزنیم
بدون اینکه سرشو بالا بیاره جواب داد
-راحب چی؟میبین که،سرم شلوغه
-راجب اتفاقی که دیشب افتاد
هیسونگ با تعجب بهشون نگاه کرد
-چه اتفاقییی؟درست حسابی حرف بزنید
-هیچیـ...
-ما دیشب باهم خوابیدیم
اون دوتا همزمان گفتن که باعث شد صداشون توهم بپیچه،جونگوون با شنیدن جواب جی سرشو بالا اورد وبا تعجب گفت
-یا پس اون «تظاهر کن هیچ وقت اتفاق نیوفتاده» چی بود؟
-خب من همیشه این حرفو میزنم ولی مردم معمولا دنبالم میوفتن
جی دستپاچه جوابشو داد
-آها همیشه موقع رابطه مشکل جنسی داری؟توصیه میکنم یه دکترو ببینی
جونگوون با خنده گفت و دوباره سرشو پایین انداخت
-من هیچ مشکلی ندارم
YOU ARE READING
𝐊𝐩𝐨𝐩 𝐨𝐧𝐞𝐬𝐡𝐨𝐭(𝐈𝐭'𝐬 𝐠𝐚𝐲𝐩𝐨𝐩 𝐧𝐨𝐭 𝐤𝐩𝐨𝐩)
Fanfictionوان شات تقریبا از همه کاپلای کیپاپ🏳️🌈 من زیاد حرفه ای نیستم و فقط برای خودم مینویسم👈🏻👉🏻 امیدوارم دوست داشته باشین💓