دستاشو زیر شیر گرفت و آبو باز کرد،با یادآوری چند دقیقه پیش که روپای هیونجین نشسته بود و توسط دستاش احاطه شده بود لبخند زد،اون معمولا دوست نداشت کسی بهش دست بزنه ولی خب با هیونجین فرق میکرد،لمس شدن بدنش توسط هیونجین فقط باعث لبخند و خوشحالیش میشد،از دستشویی خارج شد و همونجور که پیامای تبریک تولد از طرف دوستاشو چک میکرد سمت بقیه رفت،با دیدن پاهایی که جلوش قرار گرفتن و مانع ادامه دادن راهش شدن سرشو بالا آورد،با دیدن چهره دوسپسرش لبخند زد
-اومدی دنبالم؟خودم داشتم میومدم
خواست به راهش ادامه بده که هیونجین با گرفتن دستش مانعش شد،از تو جیبش جعبه ای رو درآورد و تو دست جونگین گذاشت،با خجالت گفت
-نمیخواستم اینو جلو بقیه بهت بدم
جونگین لبخند دندون نمایی زد و با تعجب گفت
-این چیه؟من ازت کادویی نمیخواستم
هیونجین بدون توجه به حرفش انگشترو از جعبه درووردو توی انگشت ظریف جونگین انداختش
-با این انگشتر باید قول بدی که همیشه برا من باشی
جونگین سعی کرد صورت گر گرفته و ضربان قلبشو پنهون کنه،آروم به سینه هیونجین زد و سرشو پایین انداخت،با صدای آرومی گفن
-اینا چیه؟من خجالت میکشم
هیونجین خندید و صورت جونگینو تو دستاش گرفت و فشار داد
-آیگو نینی خجالتیه من
جونگین با لحن عصبانی انگشتشو سمتش گرفت
-اوه تو....دوباره اینکارو کردی،گفتم که من بچه نیستم
هیونجین که از عصبانیت اون خندش گرفته بود به دیوار پشتش چسبوندش،با انگشتای کشیدش صورتشو قاب گرفت و لباشو به لبای جونگین چسبوند،جونگین دستاشو روی شونه های هیونجین گذاشت و محکم تر لبشو بوسید،هیونجین دستشو توی هودی جونگین برد و به کمرش کشید که باعث شد قوسی به کمرش بده و به هیونجین نزدیکتر شه،جونگین خودشو از هیونجین جدا کرد،قبل اینکه هیونجین بتونه دلیلشو بپرسه جیسونگث دید
-چقدر طولش دادین ما داریم...
با دیدن اون دوتا خندید
-این چیه؟یه بچه پنج ساله همه میفهمه داشتیم چیکار میکردین...زودتر بیاین داریم برمیگردیم خوابگاه
خواست برگرده ولی دوباره سمتشون برگست و دست دوتاشونو گرفت و با خودش کشیدشون
-اگه تنهاتون بزارم احتمالا یه بچه روباه تحویلمون میدید
هیونیجن سعی کرد خندشو کنترل کنه ولی صدای بلند جونگین مانعش شد
-جیسونگ هیونگ
جیسونگ بدون اینکه حرفی بزنه اونارو داخل ماشین کشوند
-ما هممون تو یه خونه زندگی میکنیم،چیزای بیشتری داری که دربارش خجالت بکشی....
مکثی کرد و همونجور که رو صندلیش مینشت با ناز گفت
-....بچه روباهِ هیونجین
جونگین که از خجالت قرمز شده بود سرشو تو سینه هیونجین برد،هیونجین خندید و تا رسیدن به خونه موهاشو نوازش کرد که البته بعد از چند دقیقه باعث بسته شدن چشمای جونیگن شد،هیونجین میدونست که نمیتونه جونگینی که به سوییت ترین حالت تو بغلش خوابیده بود و بیدار کنه پس به هر سختی بود اونو بغل کرد و روی تختش گذاشتش،به صورت آرومش نگاه کرد،باورش نمیشد اون بچه کوچیکی که چهارسال پیش تو دبیرستان دیده بود اونقدر بزرگ شده،موهاش که روی صورتش ریخته بود و کنارزد و بعد از نوازش کردنشون برای چند دقیقه سرشو بوسید،خواست از جاش بلند شه ولی دوتا دستی که یقضو به سمت خودش کشیدن مانعش شدن،فاصله بین صورتتشون پنج سانتی مترم نمیشد،جونگین به صورت هیونجین که با موهای بلند روشون جذاب تر شده بودن خیره شد
-کجا بودیم هیونگ؟
KAMU SEDANG MEMBACA
𝐊𝐩𝐨𝐩 𝐨𝐧𝐞𝐬𝐡𝐨𝐭(𝐈𝐭'𝐬 𝐠𝐚𝐲𝐩𝐨𝐩 𝐧𝐨𝐭 𝐤𝐩𝐨𝐩)
Fiksi Penggemarوان شات تقریبا از همه کاپلای کیپاپ🏳️🌈 من زیاد حرفه ای نیستم و فقط برای خودم مینویسم👈🏻👉🏻 امیدوارم دوست داشته باشین💓