" من روی اتشی ک بخاطر خواستنت، زبانه میکشید، اب سرد ریختم، ابی ک سردی اش از وجود نا امید خودم نشات گرفت ...و گل مرداب کوچکی ک بخاطر عشق ب تو تبدیل ب اتش فروزانی شد ک قلبم را در خود ذوب کرد...حال اگر ب من بنگری، با فردی با قلب توخالی و خالی از احساس مواجه میشوی... درست است من ادمی بودم ک منطق داشت ...اما فقط کافی بود لحظه ای پا پس بکشی و دیگر نباشی، تا ببینی ب چه هیولای ترسناک اما بی ازاری تبدیل میشوم..و تو اینکار را کردی .. و گذاشتی بسوزم در عشق یک طرفه ای ک خودم با گلهای وجودم پدیداوردم... فکر میکنی وقتی تورا با دختر مو کوتاهی دیدم ک بخاطر سخت بوسیده شدنش توسط تو، لب هایت ب رنگ رژ جیغ قرمز رنگش، رنگ گرفته بود، نمردم؟! اری...من مردم و برای هزارمین بار سوختم، اما بی سر و صدا..یادم هست وقتی ک سرت را روی سینه ام نهاده بودی و از اعماق قلب و دلت میگفتی ک عاشقمی ، من هم متقابلا هزار بار ب تمام روش هایی ک بلد بودم میگفتم عاشقت هستم.. توحرف میزدی و پروانه های قلبم برای تک تک کلماتت ک از ان لب های خوشرنگت، بیرون میریخت ، بال بال میزدند...
یادم هست بال های بی پر مرا کندی و بجایش یک جفت بال سفید و بزرگ رنگ برایم دادی تا بتوانم ازادنه پرواز کنم،ازادنه تورا ببوسم و بگذاری لمست کنم...اما حالا ب من نگاه کن...دوباره بالهایم شکسته و پرهایش ریخته ...این خانه و این اتاق...وسایل های داخلش و همه چیزی ک در ان است ، شاهد عشق مابین ما بود...
اما میدانستم..میدانستم برایت کافی نیستم جیمین عزیزم..میدانی ک هر روز چقدر زیبایی تو و اسمت را ستایش میکردم؟؟ این اخری ها دیگر توجهی ب من نمیکردی، وقتی ک موهایت را میبوسیدم با گفتن جمله "جین!! الان وقتش نیست!!" من را کنار میزدی!گفتم ک برایت کافی نبودم و نیستم و نخاهم بود..پس باید خوشحال باشم ک ا ان دختر را برای کانل شدنت انتخاب کردی و عاشقش هستی و برایت کامل هست، مگر نه؟ اما چرا دارم ب ان دختر حسودی میکنم؟؟ چون تورا دارد ؟
...متاسفم جیمین عزیزم..متاسفم ک برایت کافی نبودم و باعث شدم وقتت را با ، با من بودن هدر دهی ...متاسفم عشق من ... حالا برو و خوشحال باش و بگذار من هر روز از پشت دیوار های شهر، شما دوتا را نگاه کنم و اشک هایم بشود تنها کسی ک بامن همدردی میکند... من از دور تورا ستایش میکنم و فراموشت نمیکنم....ولی تو مرا فراموش کن...باز هم میگویم..ببخشید ک من برایت کافی نبودم عزیزم...
خداحافظ تنها امید قلب شکستم...
Your lover:
Kim seokjin
"دیگه اشکاشو پاک نکرد چون خسته بوداز پاک کردنشون...پس فقط اون برگه کوچولو رو روی اپن گذاشت و اون خونه رو برای همیشه ترک کرد.
'End'
ESTÁS LEYENDO
° I wasn't enough for you ° || Jin & Jimin
Fanfic"من روی آتشی که بخاطر خواستنت زبانه میکشید، آب سرد ریختم ... باز هم میگویم ... جیمین، عزیزم، متاسفم از اینکه برایت کافی نبودم .."