درحالی که به قدم هاش سرعت میبخشید پوف کلافه ای از بین لب هاش خارج شد.بالاخره تایم دانشگاه تموم شده بود و استاد کیم شکم گلابی اجازه خروجشون رو صادر کرده بود.
دقایق گذشته سهون اعلام کرده بود جای دیگه ای کار داره و نمیتونه همراهیش کنه ، پس چان مجبور بود راه طاقت فرسای خونه رو خودش به تنهایی طی کن.
بعد از طی کمی مسافت داخل ایستگاه مترو شد و چند دقیقه بعد با ایست مترو در مقابلش قبل ازینکه خروج مسافرین به اتمام برسه، خودش رو داخل مترو پرت کرد و روی یکی از صندلی های فلزی جای گرفت.
امروز همه چی دست به دست هم داده بودند تا اعصاب چانیول مختل کنند ، که میتونست پر شدن بیش از اندازه مترو رو به عنوان مثال بیانش کنه.
با اخمای توهم کشیده شده برای اینکه گوشاش رو از بفاک رفتگی توسط صدای جمعیت اطرافش نجات بده ، هدفونش رو از کیفش بیرون کشید و همینکه خواست روی گوشاش تنظیمشون کنه صدای زجه مانندی توجهش رو جلب کرد.
با ابروهای بالاپریده نگاه گیجش رو تو اطراف چرخوند که با دیدن نگاه بی تفاوت بقیه با خودش فکر کرد که حتما توهم زده ، چون غیرممکن بود که صدایی بیاد و مردم از خودشون واکنشی نشون ندند!
کلافه هدفون رو دوباره به سمت گوشاش برد که با بلند شدن صدای درخواست کمک ، ناخوداگاه سر جاش پرید و باعث شد نگاه کنجکاو چند نفر روش کشیده بشه.
درسته ، یک نفر درحال درخواست کمک بود و چانیول یقین داشت که اشتباه نکرده ، وقتی چندین بار اون صدا به گوشش خورده بود چطور ممکن بود که اشتباه کرده باشه؟!
شاید جمعیت کنارش اونقدر خسته بودند که به صدای درخواست کمک یک نفر اهمیتی ندند.....
یا هم شاید به علت همهمه ای که داخل مترو پیچیده بود ، کسی متوجه اون صدا نمیشد و گوشای چانیول بود که زیادی تیز بودند.
اخم روی پیشونیش غلیظ تر شد و نگاهش بین مردم چرخوند تا فرد عامل صدا رو پیدا کنه که با دیدن پیرمردی که توی خودش مچاله شده بود روش دقیق تر شد.
میتونست از وضعیتش تشخیص بده که حالش چندان خوب نیست و چانیول ادمی نبود که اون رو به حال خودش رهاش کنه ، اون همیشه معتقد بود که تا جایی که توانش رو داری باید به فردی که نیازمندِ کمک کنی.
برای همین فردی که سد راهش بود رو کنار زد تا خودش رو به پیرمرد برسونه که با کنار رفتن مرد وقتی پسری که کنار پیرمرد ایستاده بود توی دیدش قرار گرفت سرجاش متوقف شد...
انگار که به غیر از خودش فرد دیگه ای متوجه وضعیت پیرمرد شده بود و میخواست بهش کمک کنه و چانیول ازینکه پیرمرد بالاخره میتونه نجات پیدا کنه راضی بود.
YOU ARE READING
. .⃗ Shinigami🍷
Fanfiction✎ عنوان فیکشن : شینیگامی ✎ کاپل : چانبک ✎ ژانر : رومنس ، اسمات ، انگست ، فانتزی ✎ نویسنده : ADA ✎ خلاصه فیکشن : چانیول برحسب یک اتفاق وارد زندگی یه شینیگامی بی اعصاب به اسم بکهیون میشه که بنا به دلایلی تمام خاطرات گذشتش از ذهنش محو شده و حالا چا...