این داستان: دیمینی دون! تاتا دونم اوف شده!
کوکولو با پاهای تپل و کوتاهش به سرعت به سمت خونه دیمینی دوید.
از پلههای جلوی خونه به سختی بالا رفت و در حالیکه هِنهِن میکرد با کلهی عروسک باربیاش به زنگ در کوبید.
چند بار اینکار رو تکرار کرد و وقتی کسی در رو باز نکرد با صورت سرخ و کیوتش، عصبی به در زل زد و با پاش به در کوبید.
این کار بدی بود و کوکولو میدونست اگه پدرش اونجا میبود حتماً تنبیهش میکرد ولی الان بیش از حد عجله داشت و اهمیتی به خوب و بد بودن کارش نمیداد.
در بالاخره باز شد و قیافهی خوابآلود پدرِ جیمین پشت در ظاهر شد.
مرد به بیرون نگاه کرد و وقتی کسی رو ندید غرغر نامفهومی زیرلب کرد و خواست در رو ببنده که صدایی از پایین توجهاش رو جلب کرد.
+دلو نبند! من ایندام!مرد به پایین نگاه کرد و با دیدن پسر بچهی بانمک همسایه لبخندی زد.
کمی خم شد و با مهربونی گفت:
¥سلام کوکی کوچولو! اومدی جیمین رو ببینی؟کوکولو اخمی کرد و عروسکش رو زیر بغلش زد و با تخسی گفت:
+سلام عمو، من کوکولوام! اومدم دیدن دیمینی دون.مرد آهانی از پرت بودن حواسش کرد و از جلو در کنار رفت.
کوکولو وارد خونه شد و به اطراف نگاه کرد.
پدرِ جیمین در رو بست و گفت:
¥جیمین طبقهی بالاست!کوکولو به سرعت سمت پلهها رفت و در همون حال فریاد زد:
+اسمش دیمینیه!مرد خندید و زیرلب گفت:
¥فینگیلی!کوکولو پله ها رو با کمک نرده بالا رفت و در همون حین دیمینی رو صدا میزد.
+دیمینی! دیمین دونم! تو تُجایی؟بالاخره به در اتاق دیمینی رسید.
در نیمه باز رو کمی فشار داد، وارد اتاق شد و دیمینی رو دید که سخت مشغول قانقان کردن با ماشینهاشه.
کوکولو با دیدن دیمینی دوباره داغ دلش تازه شد و نالید:
+دیمینی دونم!دیمینی متعجب به کوکولو که با شلوار از پا افتادهاش جلو در اتاقش ایستاده و گریه میکرد، نگاه کرد.
با هقهق کردن کوکولو سریع از جاش بلند شد و نگران به سمتش رفت:
×چی شده کوکولو جونم؟ چرا گریه میکنی؟ چرا شلوارت از پات افتاده، تمام پوشکت داره دیده میشه، این صحنهی خیلی زشتیه.کوکولو آب بینیاش رو پر سروصدا بالا کشید و جلو رفت تا دیمینی شلوارش رو بالا بکشه.
دیمینی خم شد و درست مثل یک هیونگِ مهربون شلوار پسر رو که به احتمال روی راه پله از پاش افتاده، بالا کشید.
دست کوچولوی کوکولو رو گرفت و گفت:
×چی شده گوگولی من؟کوکولو باز هقهقی کرد و نالید:
+دیمینی دون! تاتا دونم اوف شده!دیمینی متعجب نگاهش کرد و بعد از درک جملهاش، نگران گفت:
×تاتا اوف شده؟ چرا اوف شده؟
YOU ARE READING
tatakokolomini
Fanfiction❌ هشدار ❌ با خوندن این بوک احتمال ابتلا به دیابت و اکلیلی شدنتون زیاده. داستان های اکلیلی و عاشقونه سه پسر بچه ی کیوت به اسم تاتا، کوکولو و دیمینی. 🤩🤩😍😍 ژانر: fluff وضعیت فیک: کامل شده.