جونگ کوک در خونه من ظاهر شد!...
پدر و مادرم گذاشتن بیاد داخل...
اونا به درمانگر زنگ زدن...اون|درمانگر| خیلی از
دستم عصبانی و شاکی بود!...
YOU ARE READING
Therapy | Vkook
Fanfiction[تمام شده] دو پسر... با روح هایی خسته...اما از یک جنس! در جستجوی آرامش... درِ قلبشون رو با کلید عشق به روی هم باز می کنن... آیا این عشق ابدیِ؟!... _مقدمه بالا نوشته مترجم است! _ آپ شده در چنل purplewhale_fic@ _ترجمه شده و تمامی حقوق آن متعلق به نو...
تهیونگ
جونگ کوک در خونه من ظاهر شد!...
پدر و مادرم گذاشتن بیاد داخل...
اونا به درمانگر زنگ زدن...اون|درمانگر| خیلی از
دستم عصبانی و شاکی بود!...