° part.8 °

110 25 43
                                    


موبایلشو از جیبش درآوردو بعد از گرفتن شماره دویونگ اونو پیش گوشش گرفت: .....
یوتا اونجاس؟
خیلی خب گوشیشو بهش برگردونید من تا یه ساعت دیگه اونجام...

____________________________________

وینی رو تخت تیونگ نشسته بود و به پنجره قدیه بزرگی که کنارش بود نگاه میکرد...
ترکیب رنگ سبز تیره و سفید پرده های اتاق با رو تختیش یکنواخت شده بود ،، میز بزرگی که روبه روی تخت بود و کتابخونه پشتش
....در یک کلمه میتونست بگه اتاقش بهش حس آرامشو میداد ، باد خنکی که از بیرون به داخل هدایت میشد وینیو سرحال میکرد،،

امروز قرار بود تا اخر شب با یوتا باشه و خودشو خسته کنه ولی به شکل کاملا ناگهانی ای داستان عوض شد و اون الان از این اتاق سر درآورده بود ،، تمام افکارش به یوتا ختم میشد، اینکه الان کجاست و داره چیکار میکنه اذیتش میکرد،،،،

غرق افکاری بود که از چند جهت بهش حمله میکردن....که با صدای داد تیونگ به خودش اومد: هوووی وینی جواب بده....

وینی اصن نمیدونست اون براچی داره سرش داد میکشه: ته فاصلمون ۵ قدمه چرا داد میزنی:/

ته نزدیکش میشه و یه دونه پس گردنش میزنه: انقد فکر نکن دیوونه تر از اینی که هستی میشی یه ساعته دارم صدات میکنم...

وینی: عااییی چرا میزنی وحشی شدی نشنیدم خب ،،،حالا چیکار داشتی؟!

ته: هیس،،،چی میخوری بگم بیارن.؟

وینی: غذا....و آب

ته: مچکرم... خب چه غذایی؟:/

وینی رو تخت دراز کشید و تیونگو که کنار تخت نشسته بود با پاش هل داد: برو کنار میخوام بخوابم هرچیم خودت میخوری بگو برا منم بیارن...برووو اونطرف عه..(لگد دیگه ای بهش میزنه..)

ته اونطرف تخت دراز میکشه و پتورو رو خودش میکشه: منم خوابم میاد بیدار شدیم یه چی میخوریم...

وینی: یااااا من گشنمه خب

ته: برو یه چیز بخور خب

وینی: من از کجا باید بدونم چی برم بگیرم بخورم بعدم مثلا نباید کسی بدونه من اینجام....

ته خمیازه ای میکشه و دستشو میزاره زیر سرش: به هرحال که تن میفهمه...

وینی سمت تیونگ برمیگرده و به نیم رخش نگا میکنه: تن کیه اصن؟!

ته: تن یه آدم فضوله که همه جا هست از همه چیم خبر داره به طور کلی بخوای حساب کنیم تن یه کلاغه که جانی عاشقش شده و تا حالا کسی رابطشونو ندیده..

وینی: حالا جانی کیه؟!

ته سمت وینی برمیگرده: سوال خوبی بود،، جانی داداش همون سگیه که امروز بردمون اون خراب شده و کلا رید به روزمون...

Love Lost>>(jaeyong)Where stories live. Discover now