Bal masqué (بالماسکه)

167 43 20
                                    


چان نزدیک در کنار دوستاش ایستاده بود و مشغول حرف زدن بود.
چان به تازگی از استرالیا برگشته بود و طبق همیشه که با دوستاش جشن بالماسکه میگرفتن،الان هم جشن گرفته بودن.

البته قرار بود برای برگشت چان جشن بگیرن ولی دو تا جشن رو با هم یکی کردن.
چان بالاخره بعد از چند سال درس خوندن،برای همیشه برگشته بود.

مهمونا با ماسک ها و لباس های مبدل وارد مهمونی میشدن و به چان و دوستاش که نزدیک در ایستاده بودن،سلام میکردن.

چان بعد از سلام با مهمونا رو به دوستاش گفت:آره دیگه نگم براتون،دهنم رو صاف کرد با اون چمدونش!
سونگمین:آخرش چیشد؟چمدونت رو پس گرفتی؟
چان:آره!اونم با چه مصیبتی!قبول نمیکرد که چمدونمون جا به جا شده!

سونگمین و چان و بقیه به موقعیتی که برای چان پیش اومده بود خندیدن!
مینهو دستش رو روی شونه چان گذاشت و با لبخند گفت:شاید قسمت این بوده چمدوناتون عوض بشه!
بعد از حرفش چشمکی زد که چان دست مینهو رو از روی شونه اش برداشت.

چان:به هر حال دیگه قرار نیست ببینمش،حتی اگه سرنوشت بوده باشه.
با جیوو وارد مهمونی شدن،ا/ت کسی رو زیاد نمیشناخت،اکثرا دوست های جیوو بودن که چند باری اونا رو دیده بود.

با جیوو به طرف دوستاش رفتن و با اونا احوال پرسی کردن.
نمیدونست جیوو چطوری اونا رو پشت اون ماسک،اونم از دور تشخیص داده.
یونگ هی:جیوو میدونستی چان هم برگشته؟
جیوو با تعجب گفت:چان برگشته؟!پس چرا من ندیدمش؟!

یونگ هی:اونجا جلوی در کنار بقیه اس!مثل اینکه جشن امروز رو با برگشت چان یکی کردن!
جیوو رو به من با هیجان خاصی که تو صداش بود،گفت:بیا تا به چان معرفیت کنم.

جیوو هر وقت پیش ا/ت بود از چان و اخلاقیاتش تعریف میکرد و میخواست اونا رو به هم معرفی کنه.
به اون پسر که کنار دوستاش ایستاده بود،رسیدن.
جیوو با لبخند گفت:چان حالا برمیگردی و خبر نمیدی؟!
چان ماسکش رو برداشت و گفت:ببخشید باید زودتر بهت میگفتم.

جیوو لبخندی زد و گفت:اشکالی نداره!خوش اومدی!میخواستم دوستم رو بهت معرفی کنم.
جیوو برگشت پشت سرش رو نگاه کرد ولی ا/ت رو ندید.

جیوو رو کرد به چان و گفت:نمیدونم کجا رفته؟!هر وقت پیداش کردم بهت معرفیش میکنم!
چان تک خنده ای کرد و گفت:فکر کنم تا منو دیده فرار کرده!

جیوو:بزار گیرش بیارم!بعدا میبینمت!به مهمونات برس!
ا/ت بعد از اینکه چهره بنگ چان رو دید،فوری فرار کرد و پشت یکی از ستون ها قایم شده بود و اونا رو دید میزد.

بعد از چند دقیقه جیوو برگشت و با جای خالی ا/ت رو به رو شد،ا/ت با خودش گفت حتما جیوو پوستم رو میکنه!
بعد از اون جیوو اونجا رو ترک کرد و بنگ چان با دوستاش مشغول صحبت شد.

Bal masquéDonde viven las historias. Descúbrelo ahora