(فلش بک سال 2015)
Jennie
لعنت بهت ایرین باشه منو مجبور به چه کارهایی میکنی اخه چرا باید ببازم که اخرش برم به کسی که نمیشناسم بگم باهام قرار بزار
سر میزشون که رسیدم نگاهی بهش کردم:جئون جونگ ایل میشه ی لحظه بیای بیرون؟
همشون با شوک نگاهم میکردن انگار ادم ندیدن
-اره.. ح.. حتما پسرا برمیگردم
و همراهم امد بیرون
از سالن غذاخوری که زدیم بیرون سمتش برگشتم و بدون هیچ مقدمه ای گفتم :با من قرار بزار
معلوم بود واسش شوکه کننده بود بدون هیچ حرفی همینجوری نگاهم میکرد.
پوکر نگاهش کردم:جئون-ها؟!!!!
+اگه نمیخوای باشه فراموشش کن
خواستم برم که جلوم وایساد:نه یعنی من خوب شوکه شدم
نفس عمیقی کشید و با لبخند گفت:باشه باهات قرار میزارم
ولی کاش هیچوقت قبول نمیکرد8ماه بعد
نگاهی بهش کردم که توی پارک منتظرم بود جونگ ایل پسر خیلی خوبی بود ولی لیاقتش بهتر از منیه که هیچ احساسی بهش نداره
امروز همه چی رو تموم میکنمسمتش رفتم با لبخند همیشگیش بهم سلام کرد
-سلام دیر کردی نگرانت شدم
+ترافیک بود ولی تو حالت خوبه زیر چشمات سیاه شد و رنگ صورتت هم پرید
-خوبم نگران نباش چی میخواستی بهم بگی؟
احساس گناه میکردم برای اینکه قراره قلبشو بشکونم:بیا جدا شدیم
بدون هیچ حسی توی صورتش داشت نگاهم میکرد
یکم که گذاشت اروم گفت:باشه
+ببخشید
-نیاز به معذرت خواهی نیست مواظب خودت باش
+ممنون برای این 8ماه
-من بیشتر ممنونم جنی
و از هم جدا شدیم
ولی کاش اون روز ازش جدا نمیشدم وقتی دو روز بعد فهمیدم که خودکشی کرده از خودم خیلی متنفر شدم
🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓🍓
خودمم نمیدونم چرا این ساعت اپ کردم 😐دیدم پارت ها امادن دلیلی نداشتم اپشون نکنم دوتا پارت گذاشتم اول میخواستم ی پارت بزارم ولی خوب دیگه دوتا گذاشتم
قسمت بعدی اخرین قسمت جندوکی پس لطفا منتظرش باشید😢
میدونید که خیلی دوستون دارم نه💜
ووت و کامنت فراموش نشه 😉
YOU ARE READING
🐱Jendukii🐰|JENKOOK (COMPLETED)
Fanfictionکیم جنی نویسنده معروفیه که همه اونو با لقب جندوک میشناسن هیچکس نمیدونه چه شکلیه یا اسم واقعیش چیه ی روز توی کافه پسری رو میبینه که نه تنها اسمش بلکه ظاهرشم شبیه نقش اول جدیدترین رمانشه و از اونجا سعی میکنه به پسره نزدیک بشه پسری که از نویسنده معروف...