18

503 141 79
                                    

کنار لیسا نشست و برای بار هزارم سازه ای که ساخته بودو بلند کرد تا لیسا بازم اونو بزنه زمین و با خنده به لویی نگاه کنه و تک کلمه های "دوباره" ... "تاا"  رو بکار ببره

لویی نگاهی به ساعتش انداخت و بعد بوسیدن لیسا از جاش بلند شد

:عزیز دلم , با پرستارت مهربون باش تا من برمیگردم ... دوست دارم دختر قشنگم

دوباره خم شد و لیسا رو بوسید و با دیدن پرستار کنار در لبخندی بهش زد

:خیلی مراقبش باش , حسابی کنجکاوه چشم ازش بر ندار من احتمالا زود برگردم

:چشم اقای تاملینسون , مراقبش هستم

لویی سویچو برداشت و از خونه بیرون زد
تنظیم یه قرار ملاقات با وکیل تسخیریش !

شاید یه کار احمقانه بنظر میومد اما خودش نیاز داشت در اخر به یکی اعتماد کنه حس بدش نسبت به هری رو از بین ببره یا یه شب بعد خوردن شام از کای بپرسه چرا بهش دروغ گفته ...

پس اون تصمیمشو گرفته بود تا به همه چی سرو سامون بده

داخل کافه که شد دنبال وکیل گشت اما همینکه در بسته شد با خودش فکر کرد
چطور به اینجا رسید! چرا همچین تصمیمی گرفت


:اقای تاملینسون?

و وقتی وکیلشو دید فهمید برای پشیمونی دیره !


:سلام ... عا , بشینید بشینید

:خیلی وقته ندیدمت , امیدوارم هستم دیگه هیچ وقت بعنوان وکیل باهات ملاقات نکنم ...


:اره , راستش درمورد همون موقع چندتا سوال ازت دارم ... اگه مسئله ای نیست!

:نه نه اگه بتونم کمک کنم اشکالی نداره


:چی میل داری?

:راستش من یه قهوه سفارش دادم چون ویتر حسابی بهم گیر داد

لویی لبخندی زد

:خوبه چون من چیزی نمیخورم ... خب , میرم سر اصل مطلب , تو هری استایلز و میشناسی?


جورج با شنیدن اسم هری تعجب کرد و کف دستاشو بهم کشید


:خب ... اره , همکاریم یه جورایی


:باهام صادق باش من همه چیو میدونم فقط میخوام مطمئن بشم ... و اگه نگرانی باور کن هیچی از این ملاقات از این در بیرون نمیره , قول میدم



:خیلی خب , بگو چی میخوای بدونی !



:وقتی میومدی ملاقاتم , شد مثلا کای و هری رو ببینی که با هم دعوا کنن یا جرو بحث یا ... اصلا همو ببینن ?


:کای, منظورت همسر سابقته? یادم نمیاد ... عا چرا یه بار هری چندتا مدرک جدید جمع کرد و برام اورد گفت کای پارکرو دیده و تعجب کرده بود


White AppleWhere stories live. Discover now