+ یااااا.... بجنب دیگه.
دستشو به حالت تهدید کننده ای به سمتش گرفت
+ گفته باشم نمیتونی از زیرش در بری.
× هوووف.... برو دیگه.
نگاه مرددشو دوباره به سمت پیشخوان انداخت.
* هر کار دیگه ای غیر از این.
+ کیم جونگین.... یا میری و انجامش میدی یا فردا با اون عکسی که درحال خودارضایی اونم وقتی داشتی تام و جری میدی رو برای همه میفرستم.
× فاااک... تام و جری؟
چهرشو به حالت چندشی توی هم کشید
× حالمو بهم زدی... مگه منحرفی.
* فااااک... خفه شید باشه میرم.
با عصبانیت بلند شد و دستی به پیراهنش کشید.
+ یس...
باید بین بد و بدتر یکی رو انتخاب میکرد. شاید اونروز اگه حواسشو جمع کرده بود و قبل از اینکه کارشو شروع کنه از قفل بودن در اتاقش مطمئن میشد لازم نبود به خاطر حفظ ابروش سر هر چیزی به بکهیون باج بده.
اون لعنتی کی قرار بود اون عکس کوفتی رو پاک کنه؟ این واقعا یه فاجعه بود.
اوکی،جونگین کمی با بقیه متفاوت بود.
خب.... خودارضایی با انیمیشن ها و کارتون واقعا زیادی عجیبه و به قول تمین شاید یکم هم منحرفانه باشه ولی جونگین واقعا نمیتونست کاری درموردش بکنه.
نه اینکه واقعا منحرف باشه فقط ترجیح میداد به جای دیدن دوتا آدمی که خیلی افراطی باهم سکس میکنن، توی ذهن خودش یه چیزایی رو تصور کنه و این تصوراتش اصولا به شیپ و رابطه جنسی بین کارکتر های انیمیشن یا کارتن مورد علاقش میرسید.قدم هاشو آروم به سمت پیشخوان برداشت و گاها به عقب نگاه میکرد تا شاید دوست های خیلی سنگدلش راضی بشن که جونگین اون کار خجالت اور رو انجام نده.
ولی توقع زیادی از اونا داشت. اگه شیطان پوسته انسانی داشت اون قطعا بکهیون بود و البته که نباید تمین رو فراموش میکرد.
پشت سرش ایستاد.
کت و شلوار نوک مدادی تنش و موهای کوتاه سرش تنها چیزی بود که جونگین میتونست از پشت سرش ببینه.
صداشو صاف کرد و سرفه برای جلب توجه مرد کرد.بدون توجه صدایی که درست پشت سرش میشنید به کارش ادامه داد.
رئیس احمقش که مطمئن بود هیچ چیزی درمورد مدیریت نمیدونه درست ۱ ساعت بعد از تموم شدن تایم کاریش اونم وقتی که بعد از مدت ها برای استراحت و خوردن نوشیدنی به بار اومده بود ازش خواست بود تا صبح فردا نمودار رشد سهام و با تمام جزئیات همراه با گزارش میزان فروش و قرار داد های ۲ ماه گذشته به ایمیلش بفرسته.
این دقیقا شخمی ترین شغلی بود که یک پسر ۲۴ ساله میتونه داشته باشه.
درسته کم تجربه بود ولی باعث نمیشد توی کارش ضعیف باشه. اون بهترین ها توی کار خودش بود.
با اینکه خیلی سریع به سمت دستیار مدیر بخش توسعه و ارتباطات ارتقا مقام پیدا کرده بود ولی ترجیح میداد توی جایگاه پایین تری ولی به عنوان زیر دست یک فرد تحصیل کرده و حداقل کار بلد باشه. کسی که بهش کمک کنه تا پیشرفت کنه نه کسی که فقط بهش بیگاری بده.
با شنیدن دوباره صدای سرفه، متوجه شد انگار کسی پشت سرش با اون کار داره.
دستشو بالا اورد و بدون اینکه سرشو از لپتاپ بیرون بیاره انگشت اشارشو به سمت غریبه پشت سرش گرفت و گفت
" ۱ دقیقه....
انگشت هاشو پشت سر هم روی کیبورد فرود میاورد. فقط چند کلمه دیگه کافی بود تا اون گزارش مسخره تموم بشه.
![](https://img.wattpad.com/cover/275321358-288-k243803.jpg)
ESTÁS LEYENDO
Kiss OR slap?
Fanficیک چالش و یک رابطه.... ☀︎︎نویسنده: leucanthemum ☀︎︎ژانر: برشی از زندگی، عاشقانه ☀︎︎کاپل: کایسو ☀︎︎وضعیت: وانشات.