وی ووشیان به جین لینگ که خوشحال میدوید نگاه کرد چهره معصوم آ یوان تو سرش جون گرفت لبخند تلخی زد و جرعه ای از شرابش رو خورد وجود کوچیک اون بچه برای این دنیا زیادی بود اینجا کسی منتظرش نبود خاطرات شیطنت هاش پیش چشمش رنگ گرفت بعضی وقت ها باید به جهنم میرفت و برمی گشت تا میفهمید مشکلاتی که فکر میکرد بزرگ بوده اونقدر ها هم بزرگ نبوده صدای جیغ جین لینگ اونو به خودش آورد با سرعت خودشو به آ لینگ رسوند و بغلش کرد جین لینگ دستاشو دور گردنش حلقه کرد و هق هق میکرد
صدای پایی از پشت سرش اومد همونطور که جین لینگ و در آغوش داشت چرخید
ارباب رایحه پنهان با لبخند به اونا خیره شده بود مکثی کرد و اینبار لبخند دندون نمایی زد و دستاشو به طرف جین لینگ دراز کرد وی ووشیان سوالی بهش نگاه کرد
_صدای گریه آ لینگ رو شنیدم امیدوار بودم آسیب ندیده باشه راستی باعث تعجبه که شما رو پیاده میبینم امروز یادبود ارباب نور درخشانه برای ادای احترام نمیایید؟ ارباب وی پس خرتون کجاست؟
پس سعی داشت با شوخی و لبخند خوش آمد خودش رو بهش ابراز کنه و دستش بندازه؟
وی ووشیان کمر جین لینگ رو نوازش کرد و آروم گذاشتش روی زمین و در حالیکه به جین گوانگ یائو نگاه میکرد لبخند مسخره ای زد و گرد و خاک احتمالی رداش رو پاک کرد و جواب داد
_ خرم؟ همین امروز عمرش رو داد به شما
مشت گره شده جین گوانگ یائو و لبخند ملیحش از نگاه وی ووشیان دور نموند در عوض سعی میکرد با تلاش جو سردی که بینشون بود رو بشکنه
_این روزها در لانلینگ جین زیاد دزدی میشه و ارباب جین بزرگ به اینجا اومدن تا تدبیر محکمی برای جلوگیری از اینکار پیدا کنن نظر شما چیه ارباب وی؟
وی ووشیان بلند بلند خندید و لب هاشو جمع و در حالیکه گوشه چشمش از خنده چین افتاده بود چوب کنار دستشو برداشت و سوارش شد
_بی شرم نور چشمت رو از دست دادی؟ من ارباب نور درخشان لان وانگجیم خیلی پرحرفی میکنی
جین گوانگ یائو از تغییر ناگهانی وی ووشیان متعجب عقب گرد کرد و دست جین لینگ رو کشید تا ببرتش شایعه ها دروغ نمی گفتن حالا با چشمهای خودش دیده بود وی ووشیان واقعا دیوونه شده بود
وی یینگ در حالیکه به دور شدن منگ یائو نگاه میکرد اسب چوبی اش رو هی کرد و خندید
_ هاهاهاهاها مجازات دزدی؟ اگه دزد،دزدی کردن رو پیشه خودش کرده باشه باید دستش رو قطع کنن اما اگه بخاطر گرسنگی دزدی کرده باشه باید دست رئیس قبیله رو قطع کنن
سلام به همگی این مدت رایتر بلاک شدم ببخشید پارت بعد جبران میشه🌸
YOU ARE READING
wangxian🐰
Fanfictionتا حالا به این فکر کردین اگر تو شهر بدون شب به جای وی یینگ لان وانگجی از بین میرفت چه اتفاقی تو دنیای تعلیمات میفتاد؟ باید کمی دیوونه تر باشم و گرنه دیوانه خواهد کرد من را درد دوران،کارش به جنون کشیده بود جنونی رو به وخامت لان ژان همون جانی بود که گ...