part 4

7.2K 601 33
                                    

بازهم همون داستان قدیمی ، همون شب هایی که جانگکوک به شدت ازشون متنفر بود ، اما خب ......
چیکار میشد کرد ؟
این زندگی ای بود که سرنوست براس رقم زده بود ، و اون هم باید این و میپذیرفت .
با بوسه ای که تهیونگ زیر گردنش کاشت به خودش اومد و ناله ی ریزی کرد .
خیلی وقت بود که این معاشقه شروع شده بود و اونا وسط ماجرا بودن .

تهیونگ : ناله کن ........ ناله کن جانگکوک

و با این حرف مسقیم به پروستاتش ضربه زد و جانگکوک ناله جیغ مانندی سر داد و زمزمه کرد :

جانگکوک : دارم.........آهههههه........دارم....م....میام

و همون موقع بود که تهیونگ دم گوشش زمزمه کرد :

تهیونگ : یکم صبر کن بیبی ....... منم دارم ... آه ...دارم میام میام

و به ضربه زدن ادامه داد .

تهیونگ : آه .... لعنت بهت جانگکوک ....... خیلی تنگی ..... خیلی تنگی ولی من هنوز بعد از سه سال به این عادت نکردم .

و بعد از این حرف بود که هردوشون با هم کام شدن ، تهیونگ توی کاندوم و جانگکوک روی شکم خودش .
تهیونگ بوسه ای روی لبای جانگکوک کاشت و ازش بیرون کشید .
کاندوم رو در اورد و توی سطل اشغالی کنار تخت انداخت .
روی تخت دراز کشید و جانگکوک رو توی اغوش کشید .
هردوشون توی دنیا ی خودشون بودن ، تهیونگ توی دنیای لذتش سیر می کرد و جانگکوک توی عالم بدبختی هاش ، بی خبر از یه جفت چشم کوچولو که از توی قفل در شاهد تمام ماجرا بوده ، از اول تا اخرش .

                    ****************    
                 
با صدای نجوای کسی توی گوشش از خواب بیدار شد .
یکم که دیدش واضح تر شد تونست آجومایی رو ببینه که نگران بالای سرش ایستاده بود .

آجوما : آقا ، جناب جانگکوک ، آقااااااا

جانگکوک : بله آجوما ،  بیدارم...... چیشده؟

با لحن خسته و صدای خشداری پرسید و آجوما در جواب سوالش فقط یه اسم گفت :

آجوما : جونگ مین

و همون لحظه بود که جانگکوک مثل شزم از جاش پرید و تازه اون موقع بود که تونست صدای گریه ها و جیغ های جونگ مین رو بشنوه .
سریع بلوز و شلوارش رو از روی زمین چنگ زد و با ملافه ای که دور خودش پیچیده بود به سمت اتاق لباس پا تند کرد .
با سرعتی که هیچوقت از خودش ندیده بود لباس هاش رو پوشید و ملافه رو همونجا ول کرد .
با دو خودش رو به اتاق پسرش رسوند و پسرش رو در حالی دید که روی تخت دراز کشیده و با تمام توان جیغ میزنه و گریه میکنه و صورتش از فشاری که به خودش اورده قرمز شده .
سریع به خودش اومد و جونگ مین رو بغل کرد و تکونش داد .
در همون حالت روبه آجوما کرد و پرسید :

جانگکوک : چیشده ؟

اجوما : نمی دونم اقا تقریبا از ده دقیقه پیش بیدار شدن و دارن گریه می کنن ، هر چقدر هم تلاش کردم بخوابونمشون نتیجه ای نداد .

جانگکوک بانگرانی به پسرش نگاه کرد و اون رو روی دستش خوابوند .
روبه اجوما گفت :

جانگکوک : میشه اون دارویی که دکتر بهش داده بود رو با یکمی شیر گرم مخلوط کنی و برام بیاری بالا ؟

آجوما فقط به یک سر تکون دادن اکتفا کرد و از اتاق بیرون رفت .

اما جانگکوک از این خبر نداشت که مشکل پسرش دل درد یا هرچیز دیگه ای نیست .
مشکل  جونگ مین خیلی جدی تر از این حرفا بود .

در همون حین که منتظر آجوما بود جونگ مین رو روی دستش تکون می داد و توی گوشش حرفای قشنگ نجوا می کرد .

جانگکوک : پسرم ، عزیزم ، نمی خوای به مامان بگی چی شده ؟

و جواب جونگ مین فقط گریه های پشت سر هم و متوالیش بود .

جانگکوک با حالت زاری گفت :
جانگکوک : آخه عزیز دلم تو وقتی گریه می کنی که من متوجه نمیشم چی میخوای .

و پشت بند حرفش بوسه ای روی دست های پسر کوچولوش که روی لباسش مشت شده بود کاشت .
بالاخره بعد از سپری شدن چند دقیقه که برای جانگکوک به اندازی چند سال گذشت آجوما با شیشه شیری که توی دستاش بود وارد اتاق شد .
تهیونگ شیشه شیر رو از دستای آجوما چنگ زد و        به دهان جونگ مین نزدیک کرد و جونگ مین هم اوم رو با اغوشی باز پذیرفت .
بالاخره اون صداهای وحشتناک گریه ی جونگ مین خوابید و چند لحظه ی بعد تنها صدای میک زدن هاش به شیشه شیر بود که توی اتاق طنین انداز شد .

اما این اخر ماجرا نبود ، از اون به بعد کار هرشب جانگکوک همین بود ، جونگ مین حوالی صبح بلند می شد و گریه می کرد . و حتی این اتفاق به قدری ادامه پیداکرد که دیگه داروی خواب آور هم روی جونگ مین اثر نمی کرد .

♡پایان پارت چهارم♡

♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤
سلام بچه ها!!!!!
من اومدم
امیدوارم که این پارت رو دوست داشته باشید
و یه معرفی کوچولو موچولو هم داریم😉🌸 

♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤سلام بچه ها!!!!!من اومدم امیدوارم که این پارت رو دوست داشته باشیدو یه معرفی کوچولو موچولو هم داریم😉🌸 

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

معرفی می کنممممم:
کیم جونگ مین ملقب به مینی
دوسالشه 

In your hands (vkook)Where stories live. Discover now