صدای بلند سوت توی گوش هاش پیچید...
با تمام قدرت از روی سکو توی اب شیرجه زد
پاهاش بدون توقفف به روی اب کوبیده میشدن و قطرات اب رو پشت سرش به هوا میفرستادن .عضلات بازوش به خاطر کشیده شدن زیاد درد گرفته بودنو شیشه عینکش کمی بخار گرفته بود.
انگار هر بار که سرشو از اب بیرون میاورد تا نفس بگیره صدای همهمه و تشویق توی سرش میپیچید و وقتی سرشو توی اب فرو میبرد توی یک خلسه خاصی میرفت و از بین حباب هایی که از دهنش بیرون میاومدن پایان مسیر رو میدید که هر بار بهش نزدیک تر میشد.
ریه هاش به سوزش افتاده بودن و بدنش به شدت درد میکرد .
چند متر بیشتر به اخر راه نمونده بود که با وجود بودن سرش زیر اب ،متوجه صدای شلپ شلوپ خفه ای که همینطور جلوتر میومد شد.
در صدم ثانیه توی مغزش انگار که کسی اژیر خطر رو زده باشه و صدای بلند و گوش خراش اژیر مثل مته تو مخت فرو بره و نور کور کننده قرمز همه جا رو فرا بگیره... اشوبی به پا شد.
کدوم خری داشت ازش جلو میزد؟؟؟
جوری که انگار به بدنش برق هزار ولتی وصل کرده باشن شروع به تقلا کرد...
دست و پاهاشو با نهایت سرعت به حرکت در اورد و دیگه حتی سرشو برای نفس کشیدن هم بالا نیورد...
چشماش کم کم داشت سیاهی میرفت و سرش سنگین شده بود نمیدونست موفق شده یا نه؟
اما در آخرین لحظه تا جایی که توان داشت دستشو کشید و خودشو به لبه استخر رسوند...
سرشو که از اب بیرون اورد تاپ تاپ قلبش توی گوش ها و سرش میپیچید کله اش عین یه کوره داغ شده بود به قدری که حس میکرد ممکنه اب روشون بخار بشه و همهمه افراد داخل استخر فقط مثل یه زمزمه به گوشش میرسید .
همینطور که نفس نفس میزد کلاهشو از سرش در اورد و موهای خیسشو عقب داد در همین حال صدای فریاد مربیش، کیم نامجون رو شنید:
-افرییییین جیمین فقط با اختلاف ۰.۸ ثانیه اول شدی واقعا بهت افتخار میکنم پسر
جیمین طوری که انگار جایزه نوبل برنده شده باشه عینکش رو هم در اورد و با خوشحالی مشت هاشو روی اب کوبید که قطره های اب به جز صورت خودش فرد بغل دستیش که نفر سوم شده بود و برای تبریک گفتن بهش اومده بود رو هم خیس کرد.
پسر در حالی که دستشو به صورتش میکشید تا قطره هارو از چشمش خارج کنه چهره به ظاهر ناراحتی گرفت و گفت
-خب واقعا انتظار این یکی رو نداشتم استقبال خوبی نبود...
جیمن در حالی که هنوز لبخندشو به لب داشت میخواست عذر خواهی کنه که پسر وسط حرفش پرید
... ولی خب واقعا دمت گرم خوب پوزه اون جئون عوضی رو به خاک مالیدی...
و لبخند قشنگ و درخشانی به صورت جیمین زد...
YOU ARE READING
^0 seconds^ Jikook
Fanfictionخب اینکه تهش عاشق هم میشن که عادیه واقعا ولی بیاید امیدوار باشیم این اتفاق قبل از اینکه همو تیکه تیکه کنن رخ بده... کاپل:کوکمین(باید ببینیم ادامش چی پیش میاد حالا بازم اضافه میکنیم🥲😂) ژانر:اسپرت فان اسمات🔞 (انتظار هر چیز دیگه ای رو هم باید داشته...