+واااو پس این خونهای بود که کیونگ حرفشو میزد واقعا قشنگهههه
- همشم مال ماست
چانیول با صدایی که پوزخند توش کاملا واضح بود اعلام کرد و به بکهیون خیره شد
چند ثانیه طول کشید تا بکهیون آپدیت بشه و گونههاش رنگ بگیره
بدون معطلی سمت گوشیش رفت و چانیول با نگاه کنجکاو دنبالش کرد
بعد از چند ثانیه شروع به تایپ کرد و چند دقیقه بعد سرشو بلند کرد و به چانیول نگاه کرد
هردوتاشون بهم خیره شدند اونقدر که زمانو گم کردند
چان با قدمای سنگین بدون اینکه نگاهشونو قطع کنه به سمتش اومد و تو فاصلهی چند سانتی صورتش ایستاد
نفسای هردوشون داغ شده بود و بدون حرف به هم خیره شدن بودند
چانیول سرشو به پیشونیِ بک تکیه داد و زمزمه کرد
-دوست دارم بک، برای همهی عمرم
و بدون اینکه به بک فرصت جواب دادن بده لباشو به بازی گرفت
حلقه های اشک تو چشای هردوشون جمع شده بود و همونجوری که همو میبوسیدن اشک میریختندگوشیو پرت کرد روی کاناپه و دستاشو دور گردن چان حلقه کرد و بوسه رو ادامه داد
His post:
فک میکردم گفتنش غلطه، اما بعد از دوست داشتن تو این بهترین تصمیمی بود که تابه حال گرفتم
این همون عشقیه که داستانش رو باید بنویسن، این عشق همون عشقیه که نباید مخفی میموند
دوستت دارم رومئوی من، برای همهی عمرم♥️♪♪♪♪•♪♪♪♪•♪♪♪♪•♪♪♪♪•♪♪♪♪•♪♪♪♪•♪♪♪♪•
خب راستش دلم نمیخواست این صحنه قشنگو با حرفام خراب کنم ولی دلم میخواست حرفامم بزنم🚶🏼♀️
حقیقتا من رایتر نیستم و اینو فقط انقد بیکار بودم نوشتم و همش کار چند ساعت بود سو مطمئن نیستم خیلی خوب در اومده باشه ولی امیدوارم دوسش داشته باشین🤍🌚
ESTÁS LEYENDO
Shouldn't Be Hidden
Historia CortaCouple: CHANBAEK Genre: Romance , Fluff ,reallife #Full # chanbaek ایده ای که اون روز صبح چانیول بهش داد چیزی بود که همیشه دلش میخواست اما تاحالا شده هم چیزی رو بخواین هم ازش بترسین؟