مادر!"فریگا با شنیدن صدای لوکی سرش رو بلند کرد و به پسرش که قیافه غمگینی به خودش گرفته بود نگاه کرد
لبخندی به اون قیافه زد،به خوبی میدونست که لوکی بازم کاری کرده
و قطعا اون کار مربوط به ثور هستشهنوزم به یاد داشت اولین روزی که باهم بازی میکردن ،شایدم اولین باری که بازیشون منجر به آسیب دیدن ثور شد،
ده دقیقه بعد از شروع بازی این ثور بود که با یه سر شکسته همراه لوکی،که یه نیشخند روی صورتش داشت،پیش اون اومدنهمون نیشخند کافی بود که فریگا تا آخر داستان رو متوجه بشه
فلش بک به 4 سال پیش
"مادر!"اون صدا باعث شد فریگا کتابی که دستش بود رو سر جاش بزاره و به پشت برگردههمین که برگشت با ثور مواجه شد، کسی که دستشو رو سرش که داشت خونریزی میکرد گذاشته بود و سمت مادرش اومد
و لوکی با یه نیشخند داشت نگاه میکرد"اوه پسرم"فریگا فورا جلوی پای ثور نشست و دستشو از رو سرش برداشت"بزار زخمتو ببینم"
دستش رو رو محل زخم گذاشت و زیرلب چیزی زمزمه کرد
خونریزی کاملا بند اومده بود و جایه زخم بسته شده بودفریگا با یه پارچه نم دار صورت ثور رو پاک کرد و بهش لبخند زد
"خب..الان دیگه بهتری..برو یکم استراحت کن ثور"ثور سری به نشانه باشه تکون داد و از اتاق مادرش بیرون رفت
فریگا نگاهی به لوکی انداخت و گفت"بیا اینجا لوکی"
رو تخت نشست و به بغلش اشاره
لوکی نشست و به مادرش نگاه کرد"دوست داری که بهم بگی چه اتفاقی افتاده لوکی؟"
دستشو رو سر پسر کشید وبا لبخند بهش نگا کردلوکی شونه ای بالا انداخت"عام..خب..اتفاقی بود..همین"
فریگا سری به نشونه فهمیدن تکون داد..میدونست تا وقتی نخواد لوکی هیچی نمیگه
البته فرگیا همین الانشم تونسته بود بفهمه چی به چیه"خب نظرت چیه بریم پیش برادرت هوم؟"
بلند شد و دستشو سمت لوکی گرفت
لوکی سری تکون داد و با گرفتن دست فریگا،همراه هم سمت اتاق ثور رفتنپایان فلش بک
----------------
خب خب
سلام
میدونم دیر کردم برای آپ
ذهنم بشدت درگیره
و دارم سعی میکنم ذهنمو خالی کنم
این پارت ناقابل رو داشته باشید تا پارت بعدی آماده بشه
مثل همیشه ووت و کامنت فراموش نشه💛
بوس به تک تکتون💛🌸
YOU ARE READING
_FOREVER? +FOREVER
Fanfiction-لوکی!میتونم برگردم خونه؟ :پسر لبخند کوچیکی زد" +خونه ما دیگه اینجاست ثور -برای همیشه؟ +برای همیشه