جیمین..
امروز شرکت شلوغ بود قرار بود با یه خواننده جدید همکاری کنم دوست داشتم کارامو از راه دور انجام بدم ولی اون خواسته شخصاً منو ببینه و آشنا بشه برگه ی قرار داد و نگاه کردمجئون جونگ کوک هووم اسمش زیاد شنیدم ولی خودشو ندیدم تاحالا ، اصلا حوصله کسی رو ندارم تنها آدم پر رنگ زندگیم تهیونگه اون بیشتر از یه داداشه اون خانوادمه عزیز ترین شخص زندگیم حتی از پدر و مادرمم نزدیک تر بعد از اون اتفاق که براش افتاد تصمیم گرفتم خوبش کنم تا کمی از اون عذاب وجدانی که دارم کم بشه بتونم تحمل کنم شبا با قرص میخوابیدم اما با کمک دکتر دوساله که قرص نمیخورم بعضی شبا وسوسه میشم بخورم بخوابم دیگه بیدار نشم ولی فکر تهیونگ نمیزاره اون فقط منو داره به من اعتماد داره ولی اگه بفهمه بازم این اعتماد و دوست داشتنش نسبت به من باقی میمونه؟؟ با صدای تق تق روی شیشه از فکر درومدم و هدفونم درآوردم
وکیل_ سلام جیمین شی خوبین؟
جیمین _سلام ممنون برای قرار داد اومدین
وکیل _ بله
جیمین_ پس مستر جئونتون کجاس اصرار داشتن که حتما خودم باشم ولی خودشون نیستن ک...
جونگکوک _ بابت تاخیر معذرت میخوام داشتم ماشینو پارک میکردم
سلام جئون جونگ کوک هستم خواننده جدید شرکت
جیمین_ سلام خواهش میکنم ولی تاخیر رو اصلا تحمل نمیکنم چون برنامه هام فشرده هستن از آشنایی با شما خوشبختم
چه حس عجیبی داره این پسر از در که وارد شد چشماش برق میزدن به همون جذابی بود که فکر میکردم به جذابی اسمش ،دستمو تو دستش فشرد لبخند قشنگی زد
جونگ کوک _ همچنین
وارد استودیو شدیم و قرار شد یه تست بده تا باهم قراردادو ببندیم این اولین بار بود بعد مدت ها که تو حین قرار داد بستن حضور دارم ،جونگ کوک وارد اتاقک شد و یونگی که آهنگامون تنظیم میکرد موزیکو پخش کرد از خوبی صداش راستشو بگم دهن هممون باز مونده بود این پسر سرشار از استعداد مطمئنم این همکاری یه برد دو سره هست این ترک میترکونه
جونگ کوک از اتاقک دراومد یونگی براش یه کف زد
یونگی _پسر تو محشری این همکاری میترکونه
راستشو بگو از بهشتی چیزی فرار کردی؟
لبخندی زد و گفت
جونگ کوک _ نه راستش ولی از مادرم به ارث بردم اون خواننده خوبی بود
وکیل_ همگی راضی هستین پس قرار دادو امضا کنید تا کارای قانونیشو انجام بدیم
تا اون موقع محو لبخند این مستر جئون بودم
جیمین _اها بله بفرمایید
خودکارو خواستم بهش بدم که سر انگشتاش به دستم برخورد کردن توی چشماش برق خاصی هست که جذبم میکرد هی پسر بس کن اون یه پسره خودتو جمع کن
خودکار دادم و خودمو کشیدم کنار امضا کرد و امضای اخرو زدم سرمو بلند کردم و با دیدن نگاه خیره ش اخمی کردم که با لرزش جیبم حواسم پرت شد تهیونگ بود
_الو
با صدای گریه ش دلم آشوب شد
تهیونگ_هیونگ خواهش میکنم بیا پیشم اصلا خوب نیستم
_باشه دارم میام
گوشیو قطع کردم و با سرعت از کنار چشمای کنجکاو جئون رد شدم
منتظر آسانسور نشدم و پله هارو با سرعت اومدم پایین سوار ماشین شدمو به سمت خونه رفتم بماند که نزدیک بود تصادف کنم خیابونا خیس و لیز شده بودن
تهیونگ____
بعد از اینکه اومدم خونه بدون عوض کردن لباسام خودمو رو تخت انداختم به سقف خیره موندم اون چشما یجور خاصی بودن یعنی کی میتونه باشه؟
تصویر بدن بی جون مادرم و خواهرم از ذهنم بیرون نمیرن هیچوقت اون قاتلو نمیبخشم اون مقصر همه اتفاقات بود جیمین یه فرشته بود تو زندگیم نجاتم داد
با کلی فکر و خیال خوابم برد
با آلارم گوشیم بیدار شدم ولی اصلا حال قطع کردنشو نداشتم گلوم خشک و اذیت بود خونه چقدر سرد بود با یه عطسه متوجه این فاجعه شدم با همون لباسای خیس خوابم برده بود نای بلند شدن نداشتم ولی باید لباسام عوض میکردم شاید با دوش گرفتن بهتر بشم با بدبختی خودمو به حمام رسوندم لباسام دروردم و زیر دوش اب گرم رفتم سردم بود خیلی زیاد مریض نمیشدم اینبار سهلانگاری کردم ،سرم گیج میرفت توانایی وایسادن نداشتم نشستم چشمامم سنگین میشدن باید بیدار بمونم!
.
.
.
نه نه خواهش میکنم مامان چشماتو باز کن مامااان التماست میکنم تنهامون نزار ببین خواهرم خوابه اونم یکم دیگه بیدار میشه خواهش میکنم طاقت بیار
درد شکمم از یاد بردم فقط تو فکر نجات خانوادم بودم
اگر یکم زودتر اون فرمون لعنتیو میچرخوند این اتفاق نمیوفتاد نه مامان چشماتو بازکن دست مادرم شل شد و دستمو رها کرد اون لحظه قلبم وایساد ی نگاه به خواهرم کردم اونم بی جون خوابیده بود نمیتونستم باور کنم این اتفاق افتاد
_تهیونگ ...پسرم ...کمک..م..کن
_از من کمک نخواااه تو خانوادمو ازم گرفتیییی توام بمیر تو مقصری تو قاتلی لعنتی قاتل نمیبخشمت
_تهی..یون..گ .
باور نبود اونا برام سخت بود میخواستم برای تولد نابی گیتار مورد علاقشو بگیرم برای تولد ۱۵ سالگیش خواستم بره دنبال علاقش اشکامو نمیتونستم نگهدارم برای نبودشون برای از دست دادنشون زجه زدم
از اونجا دور شدم و پیش درختا افتادم داشتم از هوش میرفتم که یکی اومد و نجاتم داد چشمام بسته شد و دیگه هیچی نفهمیدم...!نه نه دوباره نه جریان دوش با گریه هام قاطی شده بودن خودمو به سمت میز کشوندم و گوشیم برداشتم و شماره ۱ رو فشار دادم شماره اضطراریم جیمین بود
جیمین_الو
با گریه گفتم
_هیونگ خواهش میکنم بیا پیشم حالم اصلا خوب نیست
و دوباره از هوش رفتم
جیمین_____هرجور بوده خودمو رسوندم از جیبم کلیدو دراوردم
درو باز کردم و دویدم به سمت اتاق ته در باز بود
با دیدن ته بیهوش رو زمین یلحظه روح از تنم جدا شد دویدم سمتش بدنش داغ داغ تو تب داشت میسوخت لباس تنش کردم و کولش کردم سوار ماشین کردم و به سمت بیمارستان رفتم تو تمام مسیر هزیون میگفت و مادرشو صدا میزد تقصیر منه که ته به این روز افتاده اگه اون شب لعنتی اونقدر نمیخوردم شاید شاید اینجور نمی شد منو ببخش ته منو ببخش
دکتر گفت اگر ۵ دقیقه دیرتر میرسوندمش تشنج میکرد و ممکن بود از دست بره
با شنیدن حرفای دکتر قلبم فشرده شد تحمل نداشتم از اتاقش زدم بیرون رو صندلی نشستم و سرمو توی دستام گرفتم من نمیخوام بلایی سرش بیاد اون جون منه ته جون منه آره خانوادمه همه کسمه
با صدای پرستار سرمو بلند کردم
_شما همراه بیمار هستین؟
جیمین_بله
_بفرمایید آقای تهیونگ بی قراری شمارو میکنن میشه آرومش کنید تا سرمش تموم شه
جیمین_بله حتما
باید با یه دکتر دیگه حرف بزنم یکی که بتونه روح ته رو خوب کنه یه آدم خاص
____________________________________
سلام دوستان اینم پارت دوم با ۱۰۶۷ تا کلمه
امیدوارم خوشتون بیاد
ووت و کامنت یادتون نره بوووس💋
اون شخص خاص کی میتونه باشه؟

YOU ARE READING
you are my angel 🤍
Romanceنام فیک:you are my angel 🤍 نویسنده:qasam80 ژانر: غمگین_عاشقانه_اسمات ۱۸+ کاپل :teajin _jikook قسمتی از داستان: عشق؟ نمیتونه باشه من نمیتونم عاشق بشم چون من کیم تهیونگم همون تهیونگ که تنها چیزی که آرومش میکنه غم و تنهاییشه هیچوقت خوشی به من نیومده...