love & ....(bjyx)✔️

part1

شیائو ژان در رو با شتاب باز کرد و بدون توجه به جمعیت داخل دفتر وانگ ییبو رو از یقه گرفت و جمعیت متعجب رو ترک کرد

اما ییبو برخلاف هر انسان عادی ای واکنشی نشان نداد بلکه شروع به خندیدن با صدای بلند کرد این هم باعث تعجب کارمندان شرکت میشد و هم جوش اوردن ژان ... شیائو ژان داغ کرده بود و‌تقریبا رو به فوران بود

ییبو رو با شتاب روی صندلی ای داخل دفترش کرد و در رو قفل کرد و مطمئن شد تمام کر کره هارو کامل بسته

روی ییبوی افتاده روی صندلی خم شد

+ چه گوهی خوردی ؟

ییبو ؟ خب اون اصلا سوال ژان براش مهم نبود به جاش به موضوع باحال تری البته از نظر خودش روی آورد

- هر کی شب هایی که باهم بودیم رو نبینه فکر میکنه تو تاپی ... چطوری از اون خرگوش تشنه ی نیاز به این خرگوش خطری تبدیل شدی

+ ییبو فقط بگو چه غلطی کردی

ژان ناخوداگاه لحنش پر از بغص شد ... روی زمین نشست و سرش رو بین دست هاش گرفت .... وانگ ییبو شوخی رو کنار گذاشت و با چهره ای نگران کنار معشوقش نشست

- چیشده ؟

+ تو .... تو چطووووور تونستیییی

بغض ژان نزدیک به ترکیدن رسیده بود ... ییبو دلش میخواست همین الان یه تریل از روش رد بشه ... فقط میخواست بدونه چه گندی زده که صدای خرگوشکش اینطوری بغض الوده .... زیادی داره فضا احساس میشه حس میکنم بهتر هر چه زودتر حقیقت دردناک رو بدونید

ژان سرش رو بالا اورد ... حالا با خشم به ییبو نگاه میکرد

+ چطور تونستی بچه هام رو ازم بگیری چطوووووووووووور

و شروع به اروم زدن ییبو کرد ... اروم هم نمیزد برای ییبو فرقی نداشت چون بین ژان و ‌ییبو یک کیف کوچک بود و ژان با حواس پرتی به کیف ضربه میزد

- من.... من چیکار کردم ؟ بچه هات ... بچه هات رو ازت گرفتم ؟؟؟؟

ییبو از روی زمین بلند شد و متاسف به ژان نگاه کرد

- چطور بچه دار شدی ؟ به من خیانت کردی ؟ آرههههه .... چطور تونستی بهم خیاااااننتتت کنییییی

ژان هم متقابلا از روی زمین بلند شد و روبه روی ییبو ‌ایستاد

+ چیه ؟ ناراحت شدی ؟؟؟ قلبت شکستتتت؟؟؟ منم وقتی با اون امگا رفتی شکستم ییبو .... فکر کردی اصلا دوستت دارممممم

با صدای دست کارمند های ببیننده در دفتر هردو کنار هم ایستادند و به کارمند ها نگاه کردند

نه نه !! کارمند ها فضول نبودند و البته که از بهم خوردن رابطه ی کسی هم خوشحال نبودند در اصل این یه ....