🦋◊𝑷𝒂𝒓𝒕 𝒐𝒏𝒆◊🦋

1K 120 91
                                    

حرف های جیسونگ توی زمان حاله و حرفای مینهو توی زمان گذشته‌.

࿔࿔𝑳𝒆𝒆 𝑴𝒊𝒏𝒉𝒐࿔࿔

اون بهترین ادمی بود که دیده بودم. اون مهربون بود... متاسفانه دایره لغاتم اونقدر وسیع نیست که بخوام توصیفش کنم، در اصل هیچی نمیتونست اونو توصیف کنه جز "مهربون"

اون با بچه ها میخندید. با پیرمرد ها حرف میزد. با پرستار ها شوخی میکرد تا خستگیشونو برطرف کنه. چی میتونست توصیفش کنه؟ اون واقعا همچیز داشت. شاید من جز چشماش چیزی از صورتش ندیده باشم ولی همون چشمای کشیده. توی این دو ماه عاشقشون شده بودم. اون زیبا بود. موهای سیاه رنگش که چتری های پرپشت و بلندش رو توی چشماش میریخت.

اگه بگم ارزومه به موهاش دست بزنم بدونین که به هیچ وجه اغراق نکردم.

اون بهترینِ این بیمارستان بود و من؟ فقط یه دانشجوی پزشکی بودم. انتر ساده ای که مطمئن بودم تاحالا منو ندیده. اصلا مگه درخشش اجازه میداد که کسی بحز اون دیده شه؟

در یک جمله.
من عاشقش شده بودم.

*2021*

࿔࿔𝑯𝒂𝒏 𝑱𝒊𝒔𝒖𝒏𝒈࿔࿔

صبح جدید. روز جدیدی که با نوری که از پرده های کنار رفته خودشو نمایان میکنه شروع شده.

نفسم رو حبس میکنم. ماسک اکسیژن رو در میارم و خیلی مرتب روی میز میزارم‌.

بسته ماسک سفید رنگم رو برمیدارم و یدونه ازش خارج میکنم. هنوزم نفسم رو نگه داشتم. نفس داخل ریه هامو بیرون میدم و ماسک رو روی صورتم میزنم.

از ژل ضد عفونی کننده میزنم و بعدش دستکش های پلاستیکی رو میپوشم.

روتین روزانه...
از روی تخت بلند میشم و به سمت کمد کوچیکم میرم. تعویض لباس و ضد عفونی مجدد دستام که روشون دستکش هست. در اصل دارم دستکش هارو ضد عفونی میکنم.

بسته ژل جیبی رو داخل جیبم سر میدم و از اتاقم خارج میشم.

با چشمایی که سعی میکنم لبخند رو نشون بدن به همه سلام میکنم و نهایت سعیمو میکنم تا به چیز کثیفی نخورم.

فقط یه میکروب کوچیک تا مرگ من فاصله هست و این، زیادی ترسناکه‌.

اوه لعنتی گوشم.. درد میکنه.
دیشب با هزار بدبختی و رضایت گرفتن سوراخش کرده بودم و الان عین چی درد میکنه و کش ماسک داره بهش فشار میاره.

با دیدن پسری که ماسک زده و داره نگاهم میکنه لبخندی زدم. لباساش نشون میدن دکتر یا پرستاره.

به سمتش میرم و سلام میکنم.

"هی~"

تا حدودی هل میشه و معلومه که استرس داره ولی از چی نمیدونم. در کل میتونم بگم چقدر کیوته.

Will Be Back [Minsung]Where stories live. Discover now