part 3

707 128 1
                                    


Taehyung pov:

در خونه رو زدن ولی کسی باز نمی کرد
دیگه کلافه شده بودم و با کلیدی که از سر کار چانیول کش رفته بودم در خونه رو باز کردم
(( خب چرا از همون اول این کار رو نکردی لامصب))

وارد خونه شدم که دیدم هیچ کس تو هال نیست رفتم سمت اتاق بزرگ اون خونه و بازم کردم که دیدم چانیول و بکهیون باهم خوابیدن

خیر سرم گفتم آماده باشن ولی صبر کن چرا جای دست بین گردن چانیوله نکنه که..
سریع خونه رو گشتم و وارد اتاق دیگه ای شدم و با کمال تعجب هیچ چیز نبود

خاک تو سرت تهیونگ چرا زودتر نیومدی بفرما جیمین رو با خودشون بردن به احتمال زیاد هم اون دوتا رو بیهوش کردن حالا میخوای چیکار کنی؟

سریع از اون خونه بیرون اومدم و وارد ماشینم شدم و روندم سمت خونم تا یکم فکر کنم ببینم چه خاکی باید به سرم بریزم

Jungkook pov:

از وقتی که آورده بودمش خوابیده بود منم سریع به خاطر دلتنگیام رفتم بغلش کردم تا الان که ساعت 5 صبحه

اون حتما قدرتاشدرست فعال نشده وگرنه خون آشام ها نمیخوابن باید هرچه زودتر با قدرت هاش آشناش کنم و یه زندگی خوب رو باهاش شروع کنم

چشماش تکون خوردن یکم جا به جا شد و پشتش رو به من کرد و منم از پشت بغلش کردم و سرم رو تو گردنش فرو کردم که چشماش باز شد
ترسید خاست از زیرم در بره که دستاش و پاهاش رو اسیر خودم کردم گردنش رو لیس زدم و دندون هام رو داخلش فرو کردم

همون مزه رو میداد آفرودیته من همین کوچولوعه ولی یکی دیگس

دردش گرفته بود این رو از ناله های دردمندش میفهمیدم

سرم رو بلند کردم که با دستاش هلم داد اونور و خودش رو جمع کرد و ازم دور شد

بلند شدم و جلوش قرار گرفتم

- جیمینم منم جنگکوک یادت نمیاد

+ نههه. نمیدونم تو کی هستی ولم کن میخوام برم پیش داداشم

- عزیزم نمیشه که باید همینجا پیش من بمونی یادت نیست چه قولی به همدیگه دادیم

+ من تو رو نمیشناسم..تورو خدا اذیتم نکن

- اذیتت نمیکنم عزیزم تو باید پیش من بمونی عشقم من زیاد دوریت رو تحمل کردم نمیشه

+ نههه، بزار برم

گریه کرد سریع بغلش کردم اولش تقلا کرد ولی بعدش اروم گرفت

- من سعی خودم رو میکنم عزیزم تو حتی من رو نخوای هم باید تا ابد کنارم بمونی

یه بوسه به موهاش زدم و سرش رو روی بالش گذاشتم و رفتم طبقه پایین

یک ماه بعد:

موچی Where stories live. Discover now