part 2

733 133 3
                                    


Chanyeol pov:

خیلی نگرانم باید حالا که پیش جیمین و بکهیونم خوشحال باشم تا شک نکنن مخصوصا جیمین که میتونه حالت چهرم رو تشخیص بده

بکهیون لپم رو بوسید که توجهم بهش جلب شد

§ خیلی تو فکری؟ اتفاقی افتاده؟

لبخند زدم و لباش رو بوسیدم

& نه عزیزم اتفاقی نیفتاده

§ ولی چهرت یه چیز دیگه میگه

گندش بزنن بکهیون همین اول فهمیده ولی باید بحث رو عوض کنم تا ول کنه وگرنه تا صبح قراره سوال پیچم کنه

& راستی باید بری لباس بپوشی الان بچه ها میرسن

§ اره راست میگی من دیگه میرم

بکهیون رفت و وارد اتاق مشترک مون شد
تازه یادم افتاد که از جیمین یه درخاست داشتم

& جیمینا

همین که صداش کردم به من نگاه کرد و منتظر موند
تا حرف بزنم

& میشه ازت یه درخاستی بکنم

+ حتما داداشی

لبخند بهش زدم اون خیلی پاک و معصومه

& میخاستم بگم که میشه من و بکهیون صاحب فرزند بشیم؟

+ بکهیون هیونگ که نمیتونه بچه دار بشه

& میدونم ولی ما به شدت بچه دوست داریم و میخوایم بچه داشته باشیم چند روز پیش بکهیون گریه کرد چون فکر میکنه حق پدر شدن رو از من گرفته و منم ازت درخاست دارم که میشه یه کاری کنی بچه دار بشه؟

بهم لبخند زد + هرچی بخواید رو انجام میدم داداش اگه باعث خوشحالی تو و بکهیون میشه انجامش میدم

لبخند زدم رفتم کنارش نشستم بغلش کردم و موهاشو ناز کردم فهمیدم داره گریه میکنه

& اروم باش عزیزم من پیشتم

+ خیلی خوشحالم که شمارو دارم داداشی

& منم از داشتن تو خوشحالم موچی من

تو بغلم خندید منم خندیدم اگر جیمین نبود این زندگی خوب و راحت رو نداشتم و نمیخاستم اون رو درحال گریه کردن ببینم حاضرم نصف عمرم رو بدم تا همیشه لبخند به لب داشته باشه

& راستی چقد موهای نارنجی بهت میاد من تغییرت رو ندیدم ولی خوشحالم

+ ممنونم

باهم بلند شدیم و رفتیم تا لباس عوض کنیم

صدای زنگ در اومد و رفتم در رو باز کردم که قیافه های سهون و سوهو و کای رو دیدم

& سلام بچه ها

~ سلام

سهون اومد بغلم کرد و کنار رفت

موچی Donde viven las historias. Descúbrelo ahora