( نور ناخالص)
جونگهو با تعجب فک سان رو بین دستاش گرفت و
صورتش رو به چپ و راست می چرخوند تا بتونه تمام زوایای چهره اش رو برسی کنه...
سان به خاطر اسیر بودن فکش به سختی حرف زد:
-داری چی کار می کنی...
جونگهو با چشم های گرد و متعجب گفت:
دارم چک می کنم سوختی یا نه.
سان سر به هوا گونه ، بدون این که حواسش باشه ، خیلی ساده و بی اختیار ،خودش رو لو داد:
-چرا باید بسوزم احمقی ها...
بعد گفتن این حرف فورا با دو تا دست جلوی دهن
خودش رو گرفت و با نگاهی که سعی می کرد بی گناه باشه بهشون زل زد.
جونگهو یقه ی سان رو گرفت و با چشم هایی که انگار داشت تار و پود سان رو رصد می کرد بهش زل زد:
-رازت چیه ما مجبوریم عین خفاش تو تاریکی کمین
کنیم تا نورای مصنوعی به کالبد خالصمون آسیب نزنه چه طوری تو راحت ول می چرخی؟
سان شونه هاش و بالا انداخت و با قیافه ای جدی گفت:
-من همیشه همینشکلی بودم، نور اذیتم نمی کرد، رازی توش نیست باید این شکلی به دنیا بیاید.
جونگهو نا امید از این که سان نم پس نمیده یقه اش رو ول کرد.
یوسانگ که مشغول تمیز کردنِ، کمانش بود با دیدن این
که سان قرار نیست رازش رو لو بده، پارچه رو ول کرد و قید تمیز کاری رو زد، از تنه ی درخت پایین پرید و سر کمانش رو زیر گلوی سان قرار داد:
-تو یه خائنی باید چیزای خوب و با دوستات به اشتراک بزاری.
سان کلافه از این که رفیق هاش باورش نمی کردن، با
پشت دست کمان سان رپ تز روی گلوش کنار زد و از روی تابش بلند شد:
-رفیق ها نباید هم و باور داشته باشن؟ چرا باورم نمی کنید.
هر وقت که یوسانگ غرق فکر می شد لب هاش و توی دهنش می برد ، از اون جایی که این ژست رو داشت ،معلوم بود حرف سان ذهنش رو درگیر کرده، بعد چند
ثانیه حرفی رو زد که نشون میداد واقعا به سان اطمینان پیدا کرده:
-تو اولین کسی که می بینم این قابلیت و داره.
جونگهو به محض شنیدن این حرف گره ای بین ابروهاش جا خوش کرد، با این که اون دلرحم ترین شخصیت رو بینشون داشت ولی میتونست بوی خطر های بی رحمانه رو سریع از چند فرسخی حس کنه ،وقتی دردسر هدف قرارشون میداد فوری گارد گرفتن و نیفتادن تو دام خطر رو خوب بلد بود، به خاطر همین
YOU ARE READING
one day at a time
Fanfictionژانر : رمنس، فانتزی ، معمایی کاپل: ووسان خلاصه : روح هر آدمی توسط فرشته های نگهبان محافظت میشه... اما به طرز غیر منتظره ای نیمی از فرشته ها اعتراض کردن که دیگه نمی خوان نگهبان اون دسته از آدمایی باشن که آدمیت یادشون رفته... سان برای اثبات این که هر...