Barred love
عشق ممنوعه
Cuoples :yizhan
Status:Playing
Writer:White piyuni
Genre:Romance.Smut.Bl.Thriller
Ep:1
◇ییبو◇
بلاخره بعد سه سال، یعنی واقعا دارم میرم که بادیگاردش باشم؟! اوه خدای من.. صدای یوبین باعث شد که از افکارش بیرون کشیده بشه:
-ییبو! ییبو! حواست کجاست! اصلا شنیدی چی گفتم؟
-هان یوبین چیزی گفتی!؟
یوبین عصبی سری تکون داد و انگشتش رو، رو به ییبو تکون داد:
-اه محظ رضای فاک ییبو اون کراش لعنتیت رو ول کن و گوش کن به من!
ییبو کلافه دستی توی موهاش کشید:
-خیلی خ ب بابا حرفت رو بزن؛ گوش میدم.
-ببین ییبو.. رئیس هایکوان ازم خواسته بود بهترین فردم رو واسه این پروژه انتخاب کنم، منم تو رو انتخاب کردم و از اونجایی که تو واقعا پتانسیل محافظت از اقای شیائو رو داری پس به تو میسپرمش ولی ییبو خواهش میکنم.. خودت رو جم و جور کن و گند نزن به این ماموریت!
ییبو آهی از کلافگی کشید و بلند شد و سمت در خروجی رفت و لحظه آخر برگشت و چشمکی به یوبین زد:
-نگران نباش رئیس. ناامیدت نمیکنم.
یوبین با دیدن اون اطمینان توی چشم های ییبو لبخند محوی زد و آروم سری تکون داد و پلک هاش رو با آرامش باز و بسته کرد:
-بهت اعتماد دارم ییبو.
ییبو رو پاشنه پا چرخید و از اتاق بیرون رفت. سه سال از زمانی که عاشق شیائو جان شده بود میگذشت. رئیس شرکت داروسازی بزرگ کشور چین، مردی که با ابهت و وقارش زبون زد همه ی تجارت کننده ها شده بود..
با حس دستی روی شونش برای بار دوم از افکارش بیرون کشیده شد و به صاحب دست نگاه کرد و لبخندی زد:
-اوه ونهان تویی؟
-حالت چطوره ییبو؟
نیشخندی روی لب ییبو نشست و ابرویی بالا انداخت:
-ماموریتت چطور بود؟
ونهان در حالی که داشت خبیثانه میخندید لب زد:
-عاح یییو نمیشه حال خوبم رو زهرمار نکنی؟ هیچی تموم کردم و طرف رو کت بسته تحویل پلیس دادم.
خنده ای روی لب ییبو نشست و بی شوخی برای در آغوش گرفتن ونهان پیش قدم شد:
-خسته نباشی داداش کوچولو،حتما خیلی خسته شدی.
ونهان هم متقابلا دستاش رو دور کمر ییبو حلقه کرد و پیشونیش رو روی شونش گذاشت.
-ممنون داداش.
◇راوی◇
در حالی که داشت اسناد رو چک میکرد گوشیش زنگ خورد و سریع برداشتش و به اسپیکر وصلش کرد:
-سلام جان حالت چطوره؟
-اوه سلام چنگ ممنون خوبم، چیشد کاری که بهت گفته بودم رو انجام دادی؟
چنگ به رزومه جلوش خیره شد و با اطمینان لب زد:
-اوه آره برادر قرار شد یکی از بهترین افرادشون رو واسه محافظت ازت توی این مدت زمان بفرستن.
ژان عصبی پوفی کشید و با انگشتاش شقیقه های دردناکش رو ماساژ داد:
-عاح خدای من خسته شدم.. باشه ممنون، گفتی اسمش چی بود؟
نیشخندی روی لب چنگ نشست و به صندلیش تکیه زد و پا روی پاش انداخت:
-وانگ ییبو؛ ۲۵ ساله.
-ممنون چنگ، من دیگه قطع میکنم.
-خوب بخوابی ژان!
چنگ در حالی که قهوه اش رو سر میکشید تو فکر عمیقی فرو رفته بود!
"وانگ ییبو امیدوارم توام مثل بقیه نباشی"
با نیشخندی خاص از روی مبل پا میشه و راهش رو به سمت اتاقش کج میکنه.
___________
خب بچه سلام😄روزتون بخیر باشه راستشو بخواین این اولین فیک من توی واتپد هست و خوب یذره بیشتر استرس دارم•-•امیدوارم دوستش داشته باشین.
🥂🦋
YOU ARE READING
𝐁𝐚𝐫𝐫𝐝 𝐥𝐨𝐯𝐞(𝐯𝐞𝐫𝐬)✼
Fanfiction𝐘𝐢𝐳𝐡𝐚𝐧_𝐯𝐞𝐫𝐬 𝐁𝐚𝐫𝐫𝐝 𝐥𝐨𝐯𝐞✼ 𝐂𝐨𝐩𝐞𝐥:𝐲𝐢𝐳𝐡𝐚𝐧 𝐓𝐲𝐩𝐞:𝐥𝐬𝐟𝐲(𝐯𝐞𝐫𝐬) 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞:𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞,𝐁𝐥,𝐓𝐡𝐫𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫:𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞_𝐩𝐢𝐲𝐮𝐧𝐢 𝐒𝐮𝐦𝐦𝐚𝐫𝐲 در حالی که صورتش از درد...