three

316 109 3
                                    

هفته بعدی مثل برق و باد برای ژان گذشت. یکی از مشتری هایی که میخواست مجموعه خودش رو گسترش بده باهاش تماس گرفته بود و ژان در حال آماده کردن مجموعه ای که قرار بود برای اونها توی بازار عرضه بشه، بود.

نصب سیستم امنیتی جدیدش خیلی زودتر از برنامه پیش رفت، با اینکه ییبو رو از روزی که خونه اش رو ترک کرده بود، ندید.

شاید یه خیال خام بود که فکر میکرد با دادن شماره ی تلفنـش به ییبو، مرد دیگه نظرات پیاپی در مورد آثار هنری، باهاش ارتباط برقرار می کنه.
نباید تعجب میکرد که یه روز صبح از خواب بیدار شده و پیامی از ییبو ساعت ۲:۴۲ نیمه شب داشته باشه، که فقط گفته"هی"
و البته که ژان تعجب نکرد. جواب پیام "سلام" اش تا ظهر داده نشده بود، درست وقتی که صدای بوق تلفنش باعث شد بخاطر غرق شدن تو کارهاش از جا بپره.

"فردا وقتم خالیه، میخوای یه قرار داشته باشیم؟"
ژان همونطور که داشت برنامه روز بعدش رو تو ذهنش مرور میکرد، پیام رو چندین بار خوند. چیز مهمی وجود داشت؟ چیزی که نمی تونست به بعد موکولش کنه؟

"شوان لو؟" ژان دکمه تلفن داخلی رو فشار داد تا با دستیار شخصیش تماس برقرار کنه. چند دقیقه ای بعد شوان لو با سر و صدا وارد شد.
ژان پرسید

"امکان اینکه برنامه فردا رو خالی کنی هست؟"
شوان لو صدایی مبهم از خودش در آورد و نگاهی به تقویم درون تبلتش انداخت.
"چیزی نیست که نشه جا به جاش کرد. دلیل خاصی برای این مرخصی بی خبر داری؟" با نگاهی کنجکاو پرسید.

ژان از زمان مدرسه با شوان لو دوست بوده و شوان لو از تمام اتفاق هایی که برای ژان می افتاد با خبر بود. این بار متوجه بی حرکتی شونه ها و رد صورتی کمرنگی روی گونه هاش شد.
ژان جواب داد "قرار دارم" دروغ گفتن فایده ای نداشت.

صورت شوان لو باز شد.
"واقعا؟ این خیلی خوبه! اتفاقا چند روز پیش داشتم به جی یانگ میگفتم امیدارم یکی رو پیدا کنی!"
ژان اجازه داد شوان لو درباره اینکه چقدر خوبه که با یکی قرار بذاره، صحبت کنه. از اینکه نزدیک ترین دوستش بخاطرش شاد شده بود، حس خوبی داشت، با اینکه می دونست برنامه ریزی مجدد برای تنظیم قرار ملاقات های ژان براش دردسر درست میکرد.

شوان لو در حالی که گرایش ژان براش چیز جدیدی نبود پرسید "پسره چه شکلیه؟ اصلا کی هست؟"
"اسمش وانگ ییبوئه و برای شرکت امنیتی یونیک کار میکنه" ژان از اینکه داشت به یه سوال ساده به جای سوال پیچیده ای مثل«چی شد که ازش خوشت اومد؟» جواب می داد، خوشحال بود.
ژان جلوی خودش برای گفتن اینکه ییبو 'خوب' بود رو گرفت.  شک داشت که شماره اش رو فقط بخاطر اینکه ییبو 'خوب' بوده بهش داده باشه.
"یه جورایی کله شقه" ژان راضی به این جواب شد.

"توهم همینطور" شوان لو خندید "خب اگه توجهت رو جلب کرده مطمئنا لیاقتش رو داشته. میرم برنامه ناهار خوردنت با ژوچنگ رو دوباره بچینم. قرار نیست بهم خوش بگذره."
"بهش نگو قرار دارم وگرنه باهامون میاد."
"اوضاع قراره سخت شه!"

𝐓𝐡𝐢𝐞𝐟 𝐨𝐟 𝐭𝐡𝐞 𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭Where stories live. Discover now