_ اصلا میدونی بار آخری که خواستم مصاحبه استخدامم رو انجام بدم چه اتفاقی افتاد ؟
+ چه اتفاقی افتاد؟
_ سیاره ام نابود شد تموم سیاره ام انگار که یه توپ گندۀ سفالی باشه یکهو احساس خستگی کرد و از مرکزی ترین نقطه فروپاشید چند دقیقه بعد فقط چنتا ابرسنگ و صخره ازش مونده بود و برای باقی انفجار پشت انفجار بود که اتفاق میافتاد -
بعد دست هایش را توی هوا تکان داد و گفت
بووم بوووم و بووووم-
ملانی لبخند کجی زد و گفت ′که اینطور..و تو چطوری زنده موندی؟!′
_من قبل از شروع مصاحبه حسابی دلشوره گرفتم کلی پروانه توی دلم بالهاشون بهم میزدن اونجا بود که گفتم شاید بد نباشه از ساختمون بیام بیرون تا هوایی بخورم
+خب؟
_ یکهو بهم الهام شد باید باقی زندگیم رو بعنوان یه انسان بگذرونم ! اونم کجا؟ روی زمین ! میدونی بابام هیچ وقت زمین رو به این اسم صدا نمیکرد بهش میگفت سیارۀ اسکول ها ، تمام خانواده هم میفهمیدن که داره راجب کدوم سیاره صحبت میکنه یبار وقتی جوون بود برای یه سفر تحقیقاتی به زمین رفته بود و مجبور شده بود تموم مدت زمان سفرش رو توی کمپ بیماری های روانی بگذرونه ، فقط چون انسان ها نمیتونسن چیزی که بزرگ تر از چیزایی که تا حالا بهش فکر کردن باشه رو بپذیرن
+ بعد چه اتفاقی افتاد ؟ چطور شد که قبول کردی بعنوان یک انسان باقی وقتت رو بگذرونی؟
_ من یه هدف باشکوه داشتم!
+که اینطور!
_قرار بود یه انسان رو به احساسی که بهش متعلقه برسونم ، یه اسکل که کمی از باقی اسکل ها بهتر بود و از وقتی بدنیا اومده بود قلب بزرگتری داشتلبخند ملانی کشیده تر شد آنقدر که گونه هایش جمع شدند و چنتا چال و مکش نامتقارن روی صورتش افتاد (البته که این عدم تقارن زیبا ترش میکرد) بعد دست راستش را زیر چانه اش گذاشت و به میز تکیه داد
+ و اون انسان به چه احساسی تعلق داشت؟
_خب میدونی نمیخام اینطوری بهت یادآوری کنم که چقدر بهم مدیونی که باهات ازدواج کردم اما حقیقت اینه که این یه مأموریت ماورایی بود
خنده ای که ملانی سعی میکرد در برابرش مقاومت کند موفق شد به سطح انفجار برسد
طنین خنده اش برای چند لحظه تمام کافه را کنجکاو کرد و وقتی به سکوت رسید دوباره همه چیز مثل قبل شد مگر فرکانس جازمانندی که در فضا معلق مانده بود
ملانی لب هایش را بهم کشید و سرش را تکان داد کمی از قهوه اش چشید و دوباره پرسید
+ و اون انسان به چه احساسی تعلق داشت؟
همسرش برای نخستین بار در مدت زمان روایتگری اش لبخند زد و گفت
_ خوشبختی.