هاییی
حلوا'ز تاکین'
حقیقتا قرار بود دو سه پارت طول بکشه تا تموم بشه👀
اما وقتی پارت قبل رو نوشتم دیدم که شاید بهتر باشه همینجا تمومش کنم🥺
شاید هم تصمیم درستی نباشه
به هرحال برای من و در حال حاضر، بهترین تصمیمهاگر کسی این بوک رو خونده، هرزمانی حتی اگه خیلی از وقتی که بوک تموم شده میگذره...
واقعا دلم میخواد نظرتون رو بدونم
نه صرفا نظر طولانی
فقط حستون به بوک هم باشه کافیه🤝
حالا طولانی باشه هم که دست شما درد نکنه💖من این بوک رو زمانی که حس میکردم خیلی نیاز به یک رابطه ی آروم و کم دردسر دارم شروع کردم
سعی کردم خیلی خارج از چهارچوب های دنیای واقعی نباشه و از طرفی قرار نبود مشکلاتشون رو بنویسم پس اون قسمت ها رو سانسون کردیم تا فقط رابطه ی آرومشون برای خوندن بمونه🥺
به بقیه ی بوک هام هم اگه دوست داشتید سر بزنید و باید بگم که فاز و ژانر هیچکدوم از بوک هام (تا الان) شبیه هم نیستن پس برای هر سلیقه ای تولیدات داریم🤭🔥
خوش گذشت پیشتون بودم و این دومین بوکمه که تموم میشه🥺
حس خوبی داره ^-^الان دارم میرم که برای زدن آیکون "complete" ذوق کنم 🤭🥳
ممکنه افتر استوری بذارم پسسس
اگه دوست دارید بخونید از لایبرری هاتون حذفش نکنید😎اسکای جونم این بوک برای خود خودته🥺
امیدوارم دیگه قهر نباشی باهام❤
sama_sbدر آینده هم احتمالا درباره ی زندگی هاشون کمی فکت بنویسم که توی کانال تلگرامم که بسیار بسیار جدید و کم جمعیته میذارمشون
لینکش توی بیوم هست میتونید بیاید جوین بشید
که غیر از بوک ها، حرف هم بزنیم باهم😔🤝دوستتون دارم و مراقب خودتون باشید❤
-حلوا-
YOU ARE READING
The JAVAD Experiment
Fanfiction*Completed* پدرش اعتقاد داشت که : آدم ها احساسات رو یاد میگیرند پس اگر احساسات را تجربه نکنند عملا بی حس خواهند ماند! اما عقیده پسرش متفاوت بود. عقیده خیلی از افراد متفاوت بود. میدونی من چی میگم؟ من میگم: آدم ها با احساسات متولد میشن و بعد یاد می...