زین: خستت کردم مگه نه؟
لیام اخم پررنگی کرد: زینی؟این چه حرفیه؟
زین پاهاش رو بیشتر توی شکمش جمع کرد: ولی تو رفتی...
لیام اهی کشید: من نمیخواستم و-
زین حرفش رو قطع کرد: میدونم...مجبور بودی...ولی بعدش حتی بهم فکرم کردی؟فکر کردی ممکنه چه حالی داشته باشم؟لیام تو منو یه هفته مونده به ازدواجمون ترک کردی!!!
لیام سرش رو پایین انداخت و آهی کشید: هوا سرده...برگرد خونه
زین لبخند تلخی زد: خونمون...
لیام نزدیکتر شد: تنها دلیلی که الان اینجام اینه که هیچ وقت فراموشت نکردم...
زین بینیش رو بالا کشید: تو اینجایی بخاطر اینکه هیچ وقت فراموشت نمیکنم لیام
لبخند تلخی روی لبای لیام نقش بست: دلم برای وقتایی که بغلم میکردی و میخندیدی تنگ شده. برای تمام دوست دارمایی که بین خنده هات فریاد میزدی.
زین سعی کرد جلوی شکستن بغضش رو بگیره..
اونم دلتنگ بود..لیام خودش رو جلوتر کشید: میشه انجامش بدیم؟ حداقل برای اخرین بار؟
و ترکید.. بغضش ترکید. خودش رو روی لیام پرت کرد... اشکهاش بی وقفه صورتشو خیس میکرد و هق هقای بلندش گلوش رو سوزوند...
-دوست دارم دوست دارم دوست دارم دوست .. دو .. دوست دارم ...
صدای رعد و برق منطقه رو گرفت و چند ثانیه بعد اسمون مثل چشمای زین گریون شد.
زین احساس خوابالودگی میکرد.. احساس میکرد نایی برای بلند شدن نداره.. انگار که جونش از تنش بیرون میرفت.
چشماش رو بست و گذاشت اشکهای سرد اسمون پتویی باشه تا گرمش کنه.
-دوست دارم لیام...
چشمهاش رو با لبخند بست و خوابید.
بارون شدت گرفت و حالا تنها صدایی که توی اون منطقه شنیده میشد صدای برخورد قطرات بارون روی سنگ کلفتی بود که پسری جوون روش جون داده بود..
قطرات بارون،غبار ریز روی سنگ مشکی رو پاک میکردن و باعث میشد نوشته های روش خوانا تر بشن:
لیام پین
تاریخ مرگ: ۲۳ جولای ۲۰۲۰______________________________
❤💛❤💛❤💛❤💛
~SadEndووت و کامنت یادتون نره:>
YOU ARE READING
𝑶𝒏𝒆 𝑺𝒉𝒐𝒕 |(L.S)(Z.M)
Romance[مجموعه وانشات از لری و زیام🍀] هپی و سد اند بودنشون پایین هرچپتر نوشته میشه و به مرور بازم وانشات اضافه میشه. اولین قلمم نیست ولی اولین کارم تو واتپده🌻 امیدوارم لذت ببرید و حمایت کنید🧚🏻♀️